این وبلاگ در مورد علاقه مندی به تزریق آمپول یا تماشای آن است
This weblog is about having interests in giving injections or watching it.
۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه
بلاگ جدید
سلام این وبلاگ جدیدمه. تینا
۴۷ نظر:
ناشناس
گفت...
salam man parastoo hastam webloget ghashange manam ampool zadan baladam dandan pezeshk hastam va shoharam ham pezeshke atfale hamishe ampoolamoono khodemoon be ham tazrigh mikonim baray famil ham hamin tor bache hay famil az ma nemitarsan va be rahati baray tazrigh pishe ma miayand age toonesti akshay bishtari bezan baaaaaayyyyyyyyyyyyyyyy
سلام اینا رو تعریف کردین منم یاد یه چیزی افتادم. چند روز پیش دوستم رفته بود آمپول بزنه. دیر وقت رفته بود خانمه آمپول زنه میخواسته بره. همینطوری حول حولکی آمپولو آماده کرده بود تو باسنش تزریق کرده بود بعد گفته بود من عجله دارم وسایلمو جمع کنم برم خودت بکشش بیرون. بیچاره خودش کشیده بودش بیرون. بلد نبود که وقتی اومده بود اول اومد پیش من. بیچاره کل شورتش پر خون بود. تا یه هفته هم باستش سیاه بود.
همین دو ساعت پیش رفته بودم دکتر هم دلم درد می کرد هم گلوم. دوتا مسکن برام نوشت با دو تا پنی سیلین. یکی از هر کدوم زدم. اول مسکن رو بهم زد. دردشو تحمل کردم ولی وقتی نوبت پنی سیلین شد خانمه که سرنگو تو باسنم فرو کرد زدم زیر گریه. الانم اینقدر باسنم درد می کنه که دارم گریه می کنم. یکی بگه من چه کار کنم؟
دوست عزیز من توصیه می کنم حوله گرم کنی بذاری رو باسنت. خیلی آروم می شی. من یه بیماری دارم که باید هفته ای دو تا پنی سیلین بزنم. باسنم همیشه کبوده و درد می کنه. ولی با حوله گرم خیلی آروم می شم.
من نامزدم پرستاره. خیلی خوب آمپول می زنه. من دست کم سالی 1 بار باید چند تا سفتریاکسون بزنم. چون خیلی بد سرما می خورم. ولی آرمان خیلی خوب می زنه. اینو باید عمیق و آروم زد. یعنی قسمت نرمتر باسن و آروم آروم. اگه بخوای آدرسشو بهت می دم.
سلام تینا جون چند تا سوال دارم 1-جک زدن تو کون یعنی چه؟ 2-چه آمپول هایی را می توان بدون نسخه تهیی کرد؟ 3-آیا میتوان سرنگ را بون نسخه از دارو خانه تهیی کرد؟
سلام.من دلنياهستم يه خاطره از آمپول زدن خودمو واستون تعريف ميكنم.9سالم بود كه بد جوري سرما خورده بودم.مامانم و بابام منو بردن دكتر.اونم گفت گلوت خيلي چرك كرده.گفت از آمپول كه نميترسي.زود گفتم چرا ميترسم.من آمپول نميزنم.دكتر خنديدو گفت :حالت اصلا خوب نيست عزيزم.بايد بزني.منم اشكم داشت در ميومد.رفتيم داروخانه.من فكر ميكردم فوقش ديگه دو تا آمپول بايد بزنم.نگو 9 تا آمپول برام نوشته بود.روزي 3 تا آمپول اونم با هم.داشتم از ترس ميمردم.همش ميگفتم كه من آمپول نميزنم.مامان بابام هم همش بهم دلخوشي ميدادان كه درد نداره.برات هر چي بخواي مي خريمو از اين حرفا.ولي من هيچي نميخواستم.فقط ميخواستم از زير اين امپولا يه جوري در رم.رسيديم درمونكاه كه از شانس من خيلي هم خلوت بود.يه پسر جون هم تو تزريقاتي بود.رفتيم تو.تمام اعضاي بدنم ميلرزيد از ترس.پسره خيلي خوش برخورد بود.تا مارو ديد اومد جلو واحوالپرسي كرد.از قيافيه من فهميد كه من با يد امپول بزنم.كلي با من شوخي كردو سر به سره من ميذاشت ولي من اصلا حوصله نداشتم.خلاصه اول گفت كوچولو بزار يه تست بكنيم.من از تست خيلي نميترسيدم.بابام منو روپاش نشوندو استينمو بالا زدو دستمو محكم گرفت.تستم زود تموم شد.خيلي هم دردم نگرفت.10 دقيقيه بعد پسره يه نگاه به دستم كردو گفت ميتونيد امادش كنيد.مشكلي نداره.بغضم داشت پاره ميشد.همش ميگفتم بابا تورو خدا من امپول نميزنم.بابام هم همش ميگفت درد نداره كه زود تموم ميشه عزيزم.خلاصه بابام منو خوابوند روپاش شلولرمو تا رونم كشيد پايين.پسره كه اومد بابام شورتمو تا زير كونم كشيد پايين.هم خجالت ميكشضيدم هم ميترسيدم.خودمو سفته سفت كردم.پسره تا منو اينجوري ديد.گفت اينطوري كه نميشه خودتو شل كن كه دردت نياد.مامانم هم بقلم بود همش دلداريم ميداد كه الان تموم ميشه .بابام چندتا زد به كونم كه شلش كنم.يه دفغعه پسره سوزنو زد تو كونم.جيغم در اومد.همش ميگفت الان تموم ميشه ولي مگه تموم ميشد.خيلي گريه كردم.گريهم بيشتر واسه اين بود كه دوتا ديگه هم بايد ميزدم.اولي كه تموم شد زود اون دوتا ديگه رو هم اماده كرد.نذاشت كه اصلا نفس بكشم.درمانگاه رو روسرم گذاشته بود.اخرشم كه تموم شد بابام جاي امپولامو ماليدو شورتمو كشيد بالا وبقلم كرد چون ميدونست نميتونم راه برم.فرداش جمعه بود .از شانس من عموم كه دندونپزشك بود اومد خونمون.بازم بابم منو دمرو خوابوندو كون نازنينمو جلوي عمو گذاشت.يه خورده بهتر زد عموم .ولي بازم خيلي دردم اومد.سه تا شو پشت سره هم زد.عموم گفت حالا كه داره اين همه گريه ميكنه 3 تاشو با هم ميزنم.اصلا نميتونستم رو پشت بخوابم.فرداش عصري كه بابام اومد منو برد يه كلينيك نزديك خونمون.يه مرده 30 ساله امپول ميزد.بابام امپولامو دادو گفت بيا عزيزم رو پاي من خودتم شل كن كه دردت نياد.مرده هر سه تا امپولو اماده كردو اومد بالا سرم.بابام بازم شلوارموتارونم كشيد پايين.بعد هم شورتمو تازير كونم.مرده كه جاي اون همه امپوله كبود شده رو ديد خيلي دلش به حالم سوخت.گفت من يواش ميزنم كه دردت نيايد.چشمتون روزه بد نبينه.چون خودمو سفت كرده بودم امپوله اخيرو 3 بار زودو هي بيرون ميكشيد.مردم از در .تلافي همرو در اورد.اونقدر گريه كرده بودم كه نا نداشتم.ولي طور بود تموم شد.حالا از همه بدتر فرداش عموم باز اومد خونمون گفت چون خيلي ضعيف شدي بايد چند تا امپول ويتامين هم بزني.بازم بابم با خيال راحت كون كبود شده منو جلوي عموم گذاشت و اونم كونمو امپول زد.هيچ كدومشونم.به جيغاي من توجه نميكردن.
سلام 15 سالم بود كه سرماي بدي خورده بودم. با داداشم رفتم دكتر.دكتر هم برام 4 تا امپول نوشت.گفت دوتا شو الان بزن.دو تاشم فردا.خيلي ميترسيدم.گفتم داداش من نميزنم.اونم ميگفت خجالت بكش.درد نداره كه.رفتيم تزريقات.يه پسره 25-26 ساله امپول ميزد.اومدو اول تستمو زدو بعد از 10 دقيقه كه دستمو ديد گفت كه اماده شيد منم الان ميام.من ميخواستم به داداشم بگم كه تو ديگه نيا.ولي همچين اب اطمينان اومد تو كه روم نشد بهش چيزي بگم.منم شلوارمو شل كردمو دراز كشيدم.داداشمم شلوارمو مثل بچگيام تا زير كونم كشيد پايين.شلوارم جين بودو سفت.هي ميومد بالا اخر سر داداشم كامل كشيدش پايين.پسره كه اومد داداشم شورتمو از دو طرف تا وسط كونم كشيد پايين.بازم خوب بود كه ملاحظه كرد.تا پايين كشيد.پسره هم اولي رو زدو وسطاش ديگه گريهم گرفت.اونم ميگفت ببخشيد الان تموم ميشه.سره دومي گفتم توروخدا يواش.گفت چشم حتما.بعد نمي دونم چرا داداشم شورتمو تا پايين كشيد.اينقدر حرصم در اومد كه نگوپسره هم دومي رو زدو رفتيم خونه.فرداش با بابام رفتيم يه جا ديگه كه يه خانومه امپول ميزد.ايندفعه بابام خيلي بيشتر از هميشه شورتمو كشيد پايينو داد دست اون خانومه.اونم با نهايت بيرحمي امپولموزد.من هيچ وقت دوست ندارم يه خانوم امپولمو بزنه چون خانوما به خانوما خيلي بد ميزنن.برعكس اقايون.
اين جريان مال يكي از دوستامه كه برام تعريف كرده : چند ماهی میشه که ازدواج کردم و از شمال اومدم تهران و با مادرشوهر و خواهرشوهرم زندگی می کنم.شوهرم اکثرا ماموریته و خیلی کم تو خونست.مادرشوهر و خواهرشوهرم آدمای بدی نیستن و مادرشوهرم زن تحصیل کرده ای یه اما دست بزن دارن,اونم از نوع در ک.و.ن.ی! ... هروقتم به شوهرم میگم میگه اگه عروس از مادرشوهر کتک نخوره که عروس نیست. هروقت کار اشتباهی انجام بدم سروکارم با مادرشوهر و خواهرشوهرمه. من آدم ترسویی هستم و سعی می کنم بهانه دستشون ندم اما اگه یه وقت تو کارای خونه کم کاری کنم یا حرف اشتباهی بزنم و به قول مادرشوهرم زبون درازی کنم اونوقته که یه کتک مفصل میخورم.اول به کمک خواهرشوهر منو دمر می خوابونه رو زانوهاش بعد دامنمو میزنه بالا و شورتمو میده پایین حالا نزن کی بزن.وقتی که خیلی عصبانی نباشه به 7,8 تا درک.و.ن.ی راضی میشه اما وقتی خیلی کفرشو در آورده باشم اونوقته که به 7,8 تا راضی نمیشه,اونوقته که اول ک.و.ن.م.و خوب چرب می کنه میدش بالا و بعد شروع میکنه به زدن.میگه اینطوری وقتی چربش کنم دستم همچین حسابی میچسبه به ک.و.ن.ت و بیشتر دردت میاد و حالیت میشه دیگه غلط بیجا نکنی اونوقت ک.و.ن.م مثل ژله هی میلرزه و دادم میره هوا.چند دفه هم انقد عصبانی شد که جلوی خاله شوهرم منو زد و اونم فقط نگا میکرد.البته اینجور کتک زدن عروس تو خانوادشون یه چیز طبیعیه برا مادرشوهرا...عروس خالش که میگه مادرشوهرم اگه روزی یه بار منو نزنه شب خوابش نمیبره حالا با جارو,ملاقه,یا دست.اون بیچاره که از همون روز اول عروسیش تو تخت خواب یه درک.و.ن.ی مفصل از مادرشوهرش خورده بوده و فقط جیغ و داد زده بوده.حالا خاله شوهرم چون بی سواده از مادرشوهرم بدتره و اگه عصبانی بشه جلوی هرکسی حتی همسایه ها بهش میگه دولا شه شورتشو بکشه پایین و تق و تق میزنه در ک.و.ن.ش.یه بارم جلوی من کتک خورد اول روی میز آشپزخونه خمش کردن بعد شورتشو تا زیر ک.و.ن.ش دادن پائین و پاهاشو یک کمی باز کردن. یه درک.و.ن.ی مادرشوهر میزد اینورش یکی خواهرشوهراش اونورش.بیچاره دلم براش کباب شد.البته میگه بعد از 6 سال شوهرداری خودشم دیگه عادت کرده به این کتک ها. شوهرخواهرمم دسته کمی از مادرش نداره.چند روز پیش که با عمه شوهرم رفته بودیم مانتو بخریم من از یه مانتو خوشم اومد که قیمتش یه کم گرون بود.خواهرشوهرمم از همون مانتو خوشش اومد اما عمه گفت که من تازه عروسم و بهتره من فعلا اون مانتو رو بگیرم.همون موقع دیدم که با چشم و ابرو داره برام خط و نشون میکشه.اونقد کفری شده بود که تا رسیدیم خونه به بهانه گرفتن نون برای شام اومد بالا و هنوز پاشو تو نذاشته با حرص یکی محکم زد به باسنم و بعدش گفت که همونجا کنار مبل دولاشم و بعد شلوار و شورتمو تا زیر ک.و.ن.م داد پائین و شروع کرد به درکونی زدن.منم فقط گریه می کردم و آه و ناله همه باسنم می سوخت.وقتی همه حرصش خالی شد گذاش رفت.رفتم جلو آیینه دیدم کونم حسابی قرمز شده.تا فردا می سوخت و درد می کرد.حالا از اون روز تا حالا فقط دلم می خواد یه جوری بتونم تلافی کنم اما نمیدونم باید چی کار کنم.اگه شماها نظری دارین بگین که لااقل تلافی کنم و ک.و.ن.م یه کم خنک بشه. اگه خودنون يا دوستاتون تونستيد جوابشو تو همين وبلاگ بهم بديد كه به دوستم كمك كنيم.زود زود منتظرم
سلام.من سحر هستم.دانشجو هستم.تو رشت درس میخونم.با دوستام یه خونه گرفتیم.یه ماه پیش بد جوری سرما خورده بودم.با دوستم شب رفتم بمیمارستان.دکتر که معاینم کرد گفت عفونتت زیادهباید آمپول بزنی.من دل درده شدیدی داشتم گفت برای اونم برات شیاف مینویسم.دوستم رفت دارو هامو خرید اومد.4تا آمپول باید میزدم.با ترسو لرز رفتم دراز کشدم.دوستمم با هام اومد تو.شلوارمو گشیدم پایین.یه مرده 30-35 ساله با4تا آمپول اومد تو.سلام و احوالپرسی کردو داشت آمپولامو آماده میکرد.به دوستم گفت شورتشو بکشید پایین.اونم شورتمو از دو طرف تا زیر باسنم کشید پایین.من باسنه بزرگی دارم.خیلی خجالت کشیدم.مرده اومدو هر چهار تا آمپولمو با بیرحمی زد تو ونم.منم آخراش حسابی گریه کردم.با هر جون کندنی بود رفتیم خونه.دوستم گفت سحر بیا برات شیافتو بذارم.منم کونمو دادم بالا .برعکسه کونم،سوراخم خیلی تنگه.مردم تا اون شیافو رد کرد.بعدشم تا صبح حسابی خ وابیدم.
سلام من الناز هستم يكروز مريض شده بودم بد جوري حالم خراب طوري كه مجبور شدم با مادر م برم دكتر بعد از مدتي رفتيم داخل ودكتر معاينه كرد وپس از كلي پرسو جو برام نسخه نوشت من هم به خيال اينكه كارم تموم شده اماده شدم كه برم خونه كه دكتر گفت دوتا امپول برات نوشتم اونارو ميزني بعد ميري من كه انگار دنيا رو رو سرم خراب كرده باشن همونطور سست شدم و روي صندلي نشستم بعد از كلي بدوبيراه گفتن البته تو دلم از مطب اومديم بيرون من توي سالن منتظر نشستم تا مادرم بره داروها رو بگيره تزريقاتي يك مقدار پايين تر از مطب بود و نسبتا هم شلوغ بود درش هم باز بود وبراحتي داخلشو ميتونستي ببيني بعد چند دقيقه ديدم مامان اومد و بلند شو بريم امپولات بزن نگاهي به كيسه داروها كردم دوتا امپول با سرنگها داشتن بهم خودنمايي ميكردند خلاصه رفتيم جلوي تزريقاتي همونجا منتظر شدم كه نوبتم بشه برم تو خيلي شلوغ سه تا خانوم جلوم بودن كه من پشت سراونا رفتم داخل بوي الكل تمام اتاق رو گرفته بود اتاق هم دوتا تخت داشت يكي كنج ديوار بود و يه پرده زرد رنگ هم داشت تخت دومي مقداري جلوتر بود ولي پرده نداشت و هركسي هم كه ميرفت رو همون تخت دراز ميكشيد وامپولاش ميزد وبقيه كه همه زن بودن نگاه مي كردن من خجالت مي كشيدم رو اون تخت دراز بكشم چون ديگه همه ميديدن دوتا از خانموها همونطور امپوالشون زدن ورفتن و اخرين نفر رفت دراز كشيد تا پرستاره امپولش رو بزنه چون كمرش درد ميكرد نتونست خودش رو اماده بكنه من رفتم كمكش خانموه رو به شمك دراز كشيد من اروم مانتوشو دادم بالا يك دامن گل گلي پوشيده اروم دگمه دامنوش باز كردم و زيپش و كشيدم پايين زير دامن يك شورت زرشكي خوش رنگي پوشيده بود شورتشو اروم كشيدم پايين و همونطور نگه داشتم تا پرسناره بياد امپولش بزنه بعد چند لحظه پرستاره اومد مانتو زنه يك مقدار زد بالا و شورت ودامن شو هم تا زير باسن كشيد پايين طوري كه تمام دوتا كون زنه افتاد بيرون بعد محكم پنبه رو روباسن چپش كشيد و محكم فرود بيچاره يه اهي كشيد و ديگه از صدا در نيامود بعداز زدن امپول رو كشيد بيرون و بهمان شدت دوباره پنبه رو كشيد و رفت بهد پرستاره اومد گفت امپولات بده برات اماده كنم تا حاضر بشي برات بزنم منم منتظر شدم ديدم اون زنه نمتونه ازجاش بلند شه پرستاره همونطور كه داشت امپولاي منواماده ميكرد گفت عيب نداره بر رو اون يكي تخت دراز بكش منم از خداخواسته رفتم پرده رو كشيدم كه مامان گفت بيام كه بهش گفتم نه راحتم خلاصه رفتم پشت پرده اروم دگمه مانتو رو باز كردم و كفشمرو دراوردم و رفتم رو تخت دراز كشيدم همنطور دستم رو بردم پشتم و دگمه دامنو باز كردم و زيپشرو كشيدم پايين يك شورت طوري زرد هم پام بود اون رو هم تا وسط دوتا باسنم كشيدم پايين بعد دستمو گذاشتم زير پيشونيم كه يه ديد پرستاره اومد داخل اروم باسن چپم كه را دستش بود رو پنبه زد خنكي كه احساس كردم يه دفه درد شديدي تمام بدنم رو گرفت و من فقط تحمل كردم تا تموم شه بعد در همون حال كه وايستاده بود پنبه رو كشيد و امپول رو دراورد بعد سمت راستمو شورتشو كشيد پايين وپنبه رو كشيد و بعد سوزن رو فرو كرد به قدري بد زد كه اهم در اومد ولي پرستاره اعتنايي نكرد و شروع كرد به زدن امپول بعد چند لحظه كارش تموم شدشورتمو كشيد بالا وگفت حالا مي توني بري منم زود بلند شدم و خودمو مرتب كردمو لنگ لنگان امودم. بيرون و ازش تشكر كردم و با مامان بر گشتيم خونه
salam man shila hastam,vahshatnak az ampool mitarsam,chon ta jaee keh yadameh ampoolham ro 1 aghaee az famil mizad baram va jeloye hameh ham mizad ke adam az khejalat mimord,khili ham bad mizad, hala jaryanesh ro migam
من یک دوست دارم که تعریفش رو از دوستای دیگم شنیده بودم که خیلی خوب آمپول میزنه .بهش زنگ زدم که بیاد آمپولامو بزنه .اومد من هم آمپولامو بهش دادم 3تا پنیسیلین بود آماده شدم اومد دو تاشو طرف راستم زد یکی رم طرف دیگه اولیش سرنگش کوچیک بود دردشم زیاد نبود اما دومی رو که زد خیلی درد داشت فقط تحمل میکردم اما سومی یک سرنگ خیلی بزرگ که همش هم پربود ودرد زیادیداشت فقط اییییییییییییییییی میگفتم آخراش هم درد میکرد هم میسوخت باسنم رو مثل سنگ سفت کرده بودم وفقط سسسسسسسسسسسس اآییییییییییییییییییییی میکردم آخراش دیگه اشکم در میومد با خودم گفتم واقعا که دفعه ی آخرمه که به حرف کسی گوش کنم از دیروز هر وقت میشینم خیلی خیلی دردم میگیره از موقع تزریقش بیشتر
سلام من شیلا هستم همیشه آمپولاگو مادرشوهرم برام میزنه اونم بدجوری و بهم میگه اگه داد و بیداد کنی بعد از تزریق در کونی کتک میخوری و همیشه این طوری میشه!!!یعنی هم کونم آمپول میخوره و هم کتک!!!
سلام من ندا ٢٠ساله از تهران هستم من يه خاله مجرد دارم ازم ٨سال بزرگتره كه ارايشگاه داره از اون قرتي هاي تهرانه توي ارايشگاه به جوز ارايش گري كار اپيلاسيون انجام ميده اراشگاه مجهزي داره دوتا تخت مخسوس تزريقات گزاشته براي همين كار من به اجبار مادرم ميرم براي كاراموزي پيشش ميرم چند روز پيش يه خانومي اومده بود براي اپيلاسيون ما معمولن از مشتريهامون ميخايم براي كار كباساشونو در بيارن و لخت مادرزاد روي تخت دراز بكشن من با الكل تمام بدن خانومرو زد اوفوني كردن بعد خالم با چسب مخسوس شروع به كار اپيلاسون كرد بدبخت خانومه تمام بدنش سر تا پا موهاشو كنديم بدز تمام شدن كار خالم دوتا امپول اورد خانومه پرسيد انا چيه خاله جواب داد براي جلوگيري ازافونت و حساسيت يه پنيسيلين بود ينونه زد حساسيت خانومه گفت من ي سري امپول دارم پس زحمت اينارو حم بكشيد من رفتم از كيفش برداشتم ديدم يه نايلون پور امپول و سرنگ خاله ازش پرسيد كدومارو ميزني گفت از وركدوم يكدينه از توي امپولها چهارتا برداشت حازر كرد ششتا سرنگ پنچ سيسي پر شد خاومه لخت مادرزاد دمر خابيد خاله من توي تزريقات مهارت زيادي نداره چنان سرنگو ميزد به باسن خانومه كه بدبخت انگار ميخ به تخته ميزد ادامه دارد
خيلي دستش سنگينه با تمام قدرت سرنگو فري ميكرد زنه صداش در نميومد چون قبلش به باسنش اسپره سر كننده زده بوديم هچي حس نميكرد انگار به مرده امپول ميزد كار تزريق تمام شد خانومه لباسش پوشيد رفت
خيلي دستش سنگينه با تمام قدرت سرنگو فري ميكرد زنه صداش در نميومد چون قبلش به باسنش اسپره سر كننده زده بوديم هچي حس نميكرد انگار به مرده امپول ميزد كار تزريق تمام شد خانومه لباسش پوشيد رفت
من هفته پیش مریض داشتم که عمل لقاح انجام داده بود گفتندشوهرش آمپول داره برای مافرقی نداره رفتم دیدم دختره آمپول داره خجالت میکشیدبهش مردآمپول بزنه ولی داداول سمت راستش روپنبه الکل کشیدم زدم بعدچپ ولی بانمک این بود که اینی که خجالت میکشیدتا زیرباسن کشیدپایین
۴۷ نظر:
salam man parastoo hastam webloget ghashange
manam ampool zadan baladam
dandan pezeshk hastam va shoharam ham pezeshke atfale hamishe ampoolamoono khodemoon be ham tazrigh mikonim baray famil ham hamin tor bache hay famil az ma nemitarsan va be rahati baray tazrigh pishe ma miayand
age toonesti akshay bishtari bezan baaaaaayyyyyyyyyyyyyyyy
بابا خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی تکراری بود ایناچیه؟ آفرین بچه خوب بهترش کن خوب باشه بهت سرمی زنم قربانت محسن
ببین یادم رفت بگم خیلی گلی نازنینم
هرکجاهستم باشم آسمان مال من است پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
دوست دارم
محسن
سلام اینا رو تعریف کردین منم یاد یه چیزی افتادم. چند روز پیش دوستم رفته بود آمپول بزنه. دیر وقت رفته بود خانمه آمپول زنه میخواسته بره. همینطوری حول حولکی آمپولو آماده کرده بود تو باسنش تزریق کرده بود بعد گفته بود من عجله دارم وسایلمو جمع کنم برم خودت بکشش بیرون. بیچاره خودش کشیده بودش بیرون. بلد نبود که وقتی اومده بود اول اومد پیش من. بیچاره کل شورتش پر خون بود. تا یه هفته هم باستش سیاه بود.
جک زدن یعنی چی؟
همین دو ساعت پیش رفته بودم دکتر هم دلم درد می کرد هم گلوم. دوتا مسکن برام نوشت با دو تا پنی سیلین. یکی از هر کدوم زدم. اول مسکن رو بهم زد. دردشو تحمل کردم ولی وقتی نوبت پنی سیلین شد خانمه که سرنگو تو باسنم فرو کرد زدم زیر گریه. الانم اینقدر باسنم درد می کنه که دارم گریه می کنم. یکی بگه من چه کار کنم؟
دوست عزیز من توصیه می کنم حوله گرم کنی بذاری رو باسنت. خیلی آروم می شی.
من یه بیماری دارم که باید هفته ای دو تا پنی سیلین بزنم. باسنم همیشه کبوده و درد می کنه. ولی با حوله گرم خیلی آروم می شم.
سلام. من حالم خیلی بده. رفتم دکتر بهم 4 تا سفتریاکسون داده. ولی ترسیدم برم بزنم. یکی منو توجیه کنه. چقدر درد داره. چند وقت باید درد باسن بکشم.
من نامزدم پرستاره. خیلی خوب آمپول می زنه. من دست کم سالی 1 بار باید چند تا سفتریاکسون بزنم. چون خیلی بد سرما می خورم. ولی آرمان خیلی خوب می زنه. اینو باید عمیق و آروم زد. یعنی قسمت نرمتر باسن و آروم آروم. اگه بخوای آدرسشو بهت می دم.
سلام تینا جون
چند تا سوال دارم
1-جک زدن تو کون یعنی چه؟
2-چه آمپول هایی را می توان بدون نسخه تهیی کرد؟
3-آیا میتوان سرنگ را بون نسخه از دارو خانه تهیی کرد؟
سلام تینا خانم
خدائیش یه کلیپ از آمپول زدن به باسن خانم ها ایرانی را جور کنید دستتون درد کنه وبلاگتون خیلی قشنگه
سلام تینا خانم
خدائیش یه کلیپ از آمپول زدن به باسن خانم ها ایرانی را جور کنید دستتون درد کنه وبلاگتون خیلی قشنگه
سلام.من دلنياهستم يه خاطره از آمپول زدن خودمو واستون تعريف ميكنم.9سالم بود كه بد جوري سرما خورده بودم.مامانم و بابام منو بردن دكتر.اونم گفت گلوت خيلي چرك كرده.گفت از آمپول كه نميترسي.زود گفتم چرا ميترسم.من آمپول نميزنم.دكتر خنديدو گفت :حالت اصلا خوب نيست عزيزم.بايد بزني.منم اشكم داشت در ميومد.رفتيم داروخانه.من فكر ميكردم فوقش ديگه دو تا آمپول بايد بزنم.نگو 9 تا آمپول برام نوشته بود.روزي 3 تا آمپول اونم با هم.داشتم از ترس ميمردم.همش ميگفتم كه من آمپول نميزنم.مامان بابام هم همش بهم دلخوشي ميدادان كه درد نداره.برات هر چي بخواي مي خريمو از اين حرفا.ولي من هيچي نميخواستم.فقط ميخواستم از زير اين امپولا يه جوري در رم.رسيديم درمونكاه كه از شانس من خيلي هم خلوت بود.يه پسر جون هم تو تزريقاتي بود.رفتيم تو.تمام اعضاي بدنم ميلرزيد از ترس.پسره خيلي خوش برخورد بود.تا مارو ديد اومد جلو واحوالپرسي كرد.از قيافيه من فهميد كه من با يد امپول بزنم.كلي با من شوخي كردو سر به سره من ميذاشت ولي من اصلا حوصله نداشتم.خلاصه اول گفت كوچولو بزار يه تست بكنيم.من از تست خيلي نميترسيدم.بابام منو روپاش نشوندو استينمو بالا زدو دستمو محكم گرفت.تستم زود تموم شد.خيلي هم دردم نگرفت.10 دقيقيه بعد پسره يه نگاه به دستم كردو گفت ميتونيد امادش كنيد.مشكلي نداره.بغضم داشت پاره ميشد.همش ميگفتم بابا تورو خدا من امپول نميزنم.بابام هم همش ميگفت درد نداره كه زود تموم ميشه عزيزم.خلاصه بابام منو خوابوند روپاش شلولرمو تا رونم كشيد پايين.پسره كه اومد بابام شورتمو تا زير كونم كشيد پايين.هم خجالت ميكشضيدم هم ميترسيدم.خودمو سفته سفت كردم.پسره تا منو اينجوري ديد.گفت اينطوري كه نميشه خودتو شل كن كه دردت نياد.مامانم هم بقلم بود همش دلداريم ميداد كه الان تموم ميشه .بابام چندتا زد به كونم كه شلش كنم.يه دفغعه پسره سوزنو زد تو كونم.جيغم در اومد.همش ميگفت الان تموم ميشه ولي مگه تموم ميشد.خيلي گريه كردم.گريهم بيشتر واسه اين بود كه دوتا ديگه هم بايد ميزدم.اولي كه تموم شد زود اون دوتا ديگه رو هم اماده كرد.نذاشت كه اصلا نفس بكشم.درمانگاه رو روسرم گذاشته بود.اخرشم كه تموم شد بابام جاي امپولامو ماليدو شورتمو كشيد بالا وبقلم كرد چون ميدونست نميتونم راه برم.فرداش جمعه بود .از شانس من عموم كه دندونپزشك بود اومد خونمون.بازم بابم منو دمرو خوابوندو كون نازنينمو جلوي عمو گذاشت.يه خورده بهتر زد عموم .ولي بازم خيلي دردم اومد.سه تا شو پشت سره هم زد.عموم گفت حالا كه داره اين همه گريه ميكنه 3 تاشو با هم ميزنم.اصلا نميتونستم رو پشت بخوابم.فرداش عصري كه بابام اومد منو برد يه كلينيك نزديك خونمون.يه مرده 30 ساله امپول ميزد.بابام امپولامو دادو گفت بيا عزيزم رو پاي من خودتم شل كن كه دردت نياد.مرده هر سه تا امپولو اماده كردو اومد بالا سرم.بابام بازم شلوارموتارونم كشيد پايين.بعد هم شورتمو تازير كونم.مرده كه جاي اون همه امپوله كبود شده رو ديد خيلي دلش به حالم سوخت.گفت من يواش ميزنم كه دردت نيايد.چشمتون روزه بد نبينه.چون خودمو سفت كرده بودم امپوله اخيرو 3 بار زودو هي بيرون ميكشيد.مردم از در .تلافي همرو در اورد.اونقدر گريه كرده بودم كه نا نداشتم.ولي طور بود تموم شد.حالا از همه بدتر فرداش عموم باز اومد خونمون گفت چون خيلي ضعيف شدي بايد چند تا امپول ويتامين هم بزني.بازم بابم با خيال راحت كون كبود شده منو جلوي عموم گذاشت و اونم كونمو امپول زد.هيچ كدومشونم.به جيغاي من توجه نميكردن.
سلام.چند روز پيش بد جوري سرما خورده بودم.تنهايي رفتم دكتر .دكتر هم گفت سينوسات هم عفونت دارن.برات 20 تا پنيسيلين مينويسم.هر 12 ساعت يه دونه بزن.رفتم درمونگاه.يه مرده 40 ساله بود .تستمو زدو.بعد 10 دقيقه رفتم كه دراز بكشم.من هم شلوارمو كشيدم پايين ولي شورتمو نكشيدم.مرده كه اومد نميدونم چرااز دو طرف شورتمو تا زيره كونم كشيد پايين.خيلي تعجب كردم.ولي در عوض خيلي خوب زد.بيشتره وقتا ميرفتم پيش همون مرده اونم شورتمو كامل ميكشيد پايين.مثل اينكه اينجوري بلد بود امپول بزنه.
سلام.يه خاطره ميخوام واستون بگم.يه روز جمعه من رفتم يه بيمارستان نزديك خونمون كه يه امپول بزنم .رفتم درمانگاه بيمارستان.فيش گرفتم .منتظر بودم كه نوبتم بشه.قبل من يه پسره بچه 5 .6 ساله اونجا بود كه مي خواستن بهش امپول بزنن.باباش كونشو لخت كرده بودو دمرو رو پاش خوابوند بودش پسره هم با تمام قدرتش گريه ميكردو خودشو تكون ميداد.طوري كه نميشود بهش امپول زد.اولش امپولزنه خيلي با ملايمت با هاش حرف ميزدو همش ميگفت كه مرد كه گريه نميكنه.درد ندارو از اين حرفايي كه به بچه ها ميزنن كه خرشون كنن.ولي پسره راضي نميشد.اخر سر امپولزدنه انچنان دادي زد سره پسره بيچاره كه ديگه صداش در نيومد.خيلي دلم واسش سوخت.مرده هم امپولشو زد ولي پسره موقع امپول زدن بازم زد زيره گريه.بعدشم كه نوبت خودم شد.دراز كشيدم همون مرده اومدو كونمو امپول زد.
يه دفعه مريض بودم.با بابام رفتيم دكتر.طبق معمول اونم برام 2 تا امپول نوشت با شياف كه من تا حالا چنين چيزي نديده بودم.اگرم بود من خيلي بچه بودم كه يادم نميومد.دكتر گفت خودمم امپولشو ميزنم.بعد تستم.بابام منو دولا كردودامنو تا زير كونم كشيد پايين بعدشم شورتمو.كونمو جلوي دكتر گذاشتو نميدونم چطوري كونمو قلمبه ميكرد جلوي دكتر.دكتر هم امپولمو زدو رفتيم خونه.مامانم مسافرت بود.من يه برادر دارم كه 11 سال از من بزرگتر بود.اون موقع اون20 سالش بود.حالا بابمو داداشم ميخواستن شيافمو بزارن. بابام به داداشم گفت :تو دولاشكن منم ميذارم.من اصلا نميدونستم موضوع چيه گفتم بابا چي كار ميكوني آمپول نزني يا.اونم گفت نه دخترم امپول نيست.داداشم منو زير بغلش زدوبابامم دامنو شورتمو از پام در اورد.داشتم ميمردم از خجالت.بعدشم لاي كونمو باز كردومن اصلا نميدونستم چه خبره .بغض كرده بودمو زدم زير گريه داداشم گفت كه درد نداره الان تموم ميشه.ولي بيشتر از خجالتو از اين كه نميدونستم چي كار ميكنن گريه ميكردم.بابام هم حواسش به كار خودش بود.نميدونم چرا نميرفت تو.بعد بابام رفت با چاقو نوكشو تيز كرد. اومد.منم هم طور لخت دولا بودم.اين دفعه ديگه رفتم تو.بعد بابام منو خوابوند يه پتو روم انداختو منم بيشتر از خجالت خوابم برد.3 دفعه ديگه هم بابم اين بلا رو سرم اورد.دفعه اخر داداشم هم نبود.بابم گفت عزيزمروشكم بخوابو كونتو بده بالا منم مجبور بودم.كونمو دادم بالاو بابام هم شيافو رد كرد.از اون موقع هر وقت ميرفتيم دكتر بابام به دكتر ميگفت كه شياف برام بنويسه.هميشه هم خودش شيافو ميزد.2 سال بعدش كه من هم بزرگتر شده بودم به من ميگفت شلوارو شورتتو رد ار.بعدشم دولا شو.منم كونم جلوش ميذاشتم.اونم همچين به سوراخه كونم ذل ميزد كه نگو بد يه دفعه شياف رو ميزد.مثل اينكه خوشش ميومد.بزرگتر هم كه شدم بازم خودش ميزد.مامانم ميگفت اين بچه خجالت ميكشه.اونم ميگفت كه خجالت نداره.من كه باباشم.مثل اينكه خيلي خوشش ميومد.
سلام 15 سالم بود كه سرماي بدي خورده بودم. با داداشم رفتم دكتر.دكتر هم برام 4 تا امپول نوشت.گفت دوتا شو الان بزن.دو تاشم فردا.خيلي ميترسيدم.گفتم داداش من نميزنم.اونم ميگفت خجالت بكش.درد نداره كه.رفتيم تزريقات.يه پسره 25-26 ساله امپول ميزد.اومدو اول تستمو زدو بعد از 10 دقيقه كه دستمو ديد گفت كه اماده شيد منم الان ميام.من ميخواستم به داداشم بگم كه تو ديگه نيا.ولي همچين اب اطمينان اومد تو كه روم نشد بهش چيزي بگم.منم شلوارمو شل كردمو دراز كشيدم.داداشمم شلوارمو مثل بچگيام تا زير كونم كشيد پايين.شلوارم جين بودو سفت.هي ميومد بالا اخر سر داداشم كامل كشيدش پايين.پسره كه اومد داداشم شورتمو از دو طرف تا وسط كونم كشيد پايين.بازم خوب بود كه ملاحظه كرد.تا پايين كشيد.پسره هم اولي رو زدو وسطاش ديگه گريهم گرفت.اونم ميگفت ببخشيد الان تموم ميشه.سره دومي گفتم توروخدا يواش.گفت چشم حتما.بعد نمي دونم چرا داداشم شورتمو تا پايين كشيد.اينقدر حرصم در اومد كه نگوپسره هم دومي رو زدو رفتيم خونه.فرداش با بابام رفتيم يه جا ديگه كه يه خانومه امپول ميزد.ايندفعه بابام خيلي بيشتر از هميشه شورتمو كشيد پايينو داد دست اون خانومه.اونم با نهايت بيرحمي امپولموزد.من هيچ وقت دوست ندارم يه خانوم امپولمو بزنه چون خانوما به خانوما خيلي بد ميزنن.برعكس اقايون.
سلام.يه خاطره براتون تعريف ميكن از 8 سالگيم كه سرما ناجوري خورده بودم.با بابام رفتم دكتر.بعد از معاينه كردن دكتر گفت عزيزم امپول كه ميزني.تا اومدم بگم كه نميزنم.بابام گفت:بله اقاي دكتر .دخترم بزرگ شده.دكتر هم برام 4 تا امپول نوشت.روزي دوتا.منم شروع كردم به گريه كردن.دكتر گفت تو كه بزرگ شدي.درد نداره.اصلا خودم ميزنم كه دردت نياد.منم همش گريه ميكردمو ميگفتم نميزنم.ميترسم.خلاصه با بابام رفتيم داروخانه داروهامو خريديمو برگشتيم درمانگاه.دكتر سرش خلوت بود.رفتيم تو.دكتر اول تست كرد.يه خورده گريه كردم.ولي زود اروم شدم.رفتيم بيرون از اتاقش.بعده 15 دقيقيه باز رفتيم تو.داشتم از ترس ميمردم.دكتر دستمو ديدو گفت حالا به من ثابت كن كه بزرگ شدي بيا رو تخت دراز بكش كه زود تموم شه.منم گفتم من هنوز بزرگ نشدم.بابام هم منو رو تخت خوابوندو دامنو شورتمو تا زير كونم كشيد پايين.منم خودمو تكون ميدادمو نميذاشتم امپول بزنن.دكتر گفت تكون نخور دخترم امپول ميشكنه ها .ولي من همش جيغ ميزدمو پاهامو تكون ميدادم.دكتر گفت اينجوري نميشه.به بابام گفت روي پاي خودتون دراز بكشونيدش.بابام هم منوزدزير بغلشو كاملا دولام كردو همچين كونمو قلبمه كرد كه دكتر خيلي راحت ميتونست امپولمو بزنه.منم خودمو سفته سفت كردم.بابام چند ضربه زد به كونمو گفت شل كن خودتو دردت نگيره .يه ذره كه خودمو شل كردم دكتر الكلو رو كونم كشيدو بعد هم سوزنو زد تو كون نازم جيغو در اومدوهمش ميگفت الان تموم ميشه.ولي مگه تموم ميشد.بابامم هي ميگفت شل كن الان تموم ميشه.بالاخره تموم شد.پام خيلي درد ميكرد.دكتر گفت يه مريض معاينه كنم.تو هم استراحت كن.تا دومي رو بزنم.رفتيم بيرون از مطب.هنوز داشتم گريه ميكردم ولي ارومتر.بابام هم همش قول ميداد كه اگه امپولمو بزنم برام هر چي بخوام بخره.از شانس من مريض زود اومد بيرون.دكتر اومدو گفت بيان تو.بازم بغضم تركيد.اروم گريه ميكردم.دكتر هم گفت يواش ميزنم.شل كن پاتو عزيزم.بابام بازم منو دولا كردو دامنو شورتمو بازم تا زير كونم كشيد پايين دكتر هم يه مقدار از كونمو با دو انگشتش گرفتو سوزنو زدخيلي دردم اومد.خودمو سفت كرد .اونقدر كه دكتر مجبور شد سوزنو بكشه بيرون.گفت ببين.مجبورم بازم سوراخت كنم.شل كن خودتو دخترم.دكتر رفت سوزنو عوض كردو دوباره امپولو زد.خيلي خيلي دردم اومد ولي ميترسيدم خودمو سفت كنم.تموم كه شد بابام جاي امپولمو ماليدو رفتيم خونه.مامانمم برام كمپرسه اب گرم گذاشتو جاشو ماساژ ميداد.فرداش با بابام رفتيم كه امپولامو بزنم.رفتيم يه درمانگاه ديگه.3نفر تو نوبت بودن قبل از من.نوبتم كه شد رفتيم تو.گفتم بابا بگو يواش بزنه .يه اقاهه اونجا بود.خيلي قيافش مهربون بود.منو كه ديد گفت چه دختر خوشكلي بياببينم چرا اومدي اينجا.منم گفت اومدم امپول بزنم.گفت:به به .چه دختره شجاعي.نميدونست دختره شجاع داشت از ترس ميمرد.بابام امپولارو دادو گفت كه ديشبم دوتا زدم.اونم گفت پس تستم نميخواد.بابام نشست روي صندلي زيپو دكمه شلوارمو باز كردو منو دولاكردو شلوارو شورتمو كشيد پايين.جاي امولام كبود شده بود.مرده گفت اين كه جاي سه تا امپوله .بابامم واسش تعريف كرد كه من چه قشقرقي راه انداخته بودم.اقاهه گفت اگه خودتو سفت كني منم مجبور ميشم سوزنو بكشم بيرون بازم تزريق كنم.گفتم باشه ولي يواش بزنيد.اونم اومدو بهتر از ديروز امپولامو زد .البته من بازم گريه كرم.بعدشم بابام جاشو ماليدو شورتمو كشيد بالاورفتيم خونه.
سلام من رادسا هستم هر کاری می کنم نمی تونم داستانامو از طریق نظرات ارسال کنم
سلام من ساحل هستم عكساى جديد بيار همش مال 2 ماه پيشه قربونت خدافظ
سلام من رادسا هستم دوستان خوب کمک کنید چرا نمیگید از کجا داستانامو میتونم بزارم
سلام این ای دی منه داستانای خوبی دارم خواستین برام پیام بزارین
negin_kiyani
سلام اینم ای دیه من برام پی ام بزارین من از آمپول وحشت دارم
radsa_777
radsa_777@yahoo.com
تينا سلام
ميشه کليپ های جديد را آپلود کنی مخصوصا خانم هابدون سانسور يا...
هر چه زودتر
ممنوم می شم
سلام يینا خانم
کليپ جدید رو با لينک مستقيم دانلود، به ايميلم بفرستی ممنوم می شم
hmt.persia@yahoo.com
اين جريان مال يكي از دوستامه كه برام تعريف كرده :
چند ماهی میشه که ازدواج کردم و از شمال اومدم تهران و با مادرشوهر و خواهرشوهرم زندگی می کنم.شوهرم اکثرا ماموریته و خیلی کم تو خونست.مادرشوهر و خواهرشوهرم آدمای بدی نیستن و مادرشوهرم زن تحصیل کرده ای یه اما دست بزن دارن,اونم از نوع در ک.و.ن.ی! ... هروقتم به شوهرم میگم میگه اگه عروس از مادرشوهر کتک نخوره که عروس نیست.
هروقت کار اشتباهی انجام بدم سروکارم با مادرشوهر و خواهرشوهرمه. من آدم ترسویی هستم و سعی می کنم بهانه دستشون ندم اما اگه یه وقت تو کارای خونه کم کاری کنم یا حرف اشتباهی بزنم و به قول مادرشوهرم زبون درازی کنم اونوقته که یه کتک مفصل میخورم.اول به کمک خواهرشوهر منو دمر می خوابونه رو زانوهاش بعد دامنمو میزنه بالا و شورتمو میده پایین حالا نزن کی بزن.وقتی که خیلی عصبانی نباشه به 7,8 تا درک.و.ن.ی راضی میشه اما وقتی خیلی کفرشو در آورده باشم اونوقته که به 7,8 تا راضی نمیشه,اونوقته که اول ک.و.ن.م.و خوب چرب می کنه میدش بالا و بعد شروع میکنه به زدن.میگه اینطوری وقتی چربش کنم دستم همچین حسابی میچسبه به ک.و.ن.ت و بیشتر دردت میاد و حالیت میشه دیگه غلط بیجا نکنی اونوقت ک.و.ن.م مثل ژله هی میلرزه و دادم میره هوا.چند دفه هم انقد عصبانی شد که جلوی خاله شوهرم منو زد و اونم فقط نگا میکرد.البته اینجور کتک زدن عروس تو خانوادشون یه چیز طبیعیه برا مادرشوهرا...عروس خالش که میگه مادرشوهرم اگه روزی یه بار منو نزنه شب خوابش نمیبره حالا با جارو,ملاقه,یا دست.اون بیچاره که از همون روز اول عروسیش تو تخت خواب یه درک.و.ن.ی مفصل از مادرشوهرش خورده بوده و فقط جیغ و داد زده بوده.حالا خاله شوهرم چون بی سواده از مادرشوهرم بدتره و اگه عصبانی بشه جلوی هرکسی حتی همسایه ها بهش میگه دولا شه شورتشو بکشه پایین و تق و تق میزنه در ک.و.ن.ش.یه بارم جلوی من کتک خورد اول روی میز آشپزخونه خمش کردن بعد شورتشو تا زیر ک.و.ن.ش دادن پائین و پاهاشو یک کمی باز کردن. یه درک.و.ن.ی مادرشوهر میزد اینورش یکی خواهرشوهراش اونورش.بیچاره دلم براش کباب شد.البته میگه بعد از 6 سال شوهرداری خودشم دیگه عادت کرده به این کتک ها.
شوهرخواهرمم دسته کمی از مادرش نداره.چند روز پیش که با عمه شوهرم رفته بودیم مانتو بخریم من از یه مانتو خوشم اومد که قیمتش یه کم گرون بود.خواهرشوهرمم از همون مانتو خوشش اومد اما عمه گفت که من تازه عروسم و بهتره من فعلا اون مانتو رو بگیرم.همون موقع دیدم که با چشم و ابرو داره برام خط و نشون میکشه.اونقد کفری شده بود که تا رسیدیم خونه به بهانه گرفتن نون برای شام اومد بالا و هنوز پاشو تو نذاشته با حرص یکی محکم زد به باسنم و بعدش گفت که همونجا کنار مبل دولاشم و بعد شلوار و شورتمو تا زیر ک.و.ن.م داد پائین و شروع کرد به درکونی زدن.منم فقط گریه می کردم و آه و ناله همه باسنم می سوخت.وقتی همه حرصش خالی شد گذاش رفت.رفتم جلو آیینه دیدم کونم حسابی قرمز شده.تا فردا می سوخت و درد می کرد.حالا از اون روز تا حالا فقط دلم می خواد یه جوری بتونم تلافی کنم اما نمیدونم باید چی کار کنم.اگه شماها نظری دارین بگین که لااقل تلافی کنم و ک.و.ن.م یه کم خنک بشه.
اگه خودنون يا دوستاتون تونستيد جوابشو تو همين وبلاگ بهم بديد كه به دوستم كمك كنيم.زود زود منتظرم
دختر بيچاره!
البته خودمونيما حال ميده هر روز يكي با دست محكم بزنه در كون آدم
اگه ميشه از اين داستان ها هم بزار تينا جون يه كم حال كنيم
سلام.من سحر هستم.دانشجو هستم.تو رشت درس میخونم.با دوستام یه خونه گرفتیم.یه ماه پیش بد جوری سرما خورده بودم.با دوستم شب رفتم بمیمارستان.دکتر که معاینم کرد گفت عفونتت زیادهباید آمپول بزنی.من دل درده شدیدی داشتم گفت برای اونم برات شیاف مینویسم.دوستم رفت دارو هامو خرید اومد.4تا آمپول باید میزدم.با ترسو لرز رفتم دراز کشدم.دوستمم با هام اومد تو.شلوارمو گشیدم پایین.یه مرده 30-35 ساله با4تا آمپول اومد تو.سلام و احوالپرسی کردو داشت آمپولامو آماده میکرد.به دوستم گفت شورتشو بکشید پایین.اونم شورتمو از دو طرف تا زیر باسنم کشید پایین.من باسنه بزرگی دارم.خیلی خجالت کشیدم.مرده اومدو هر چهار تا آمپولمو با بیرحمی زد تو ونم.منم آخراش حسابی گریه کردم.با هر جون کندنی بود رفتیم خونه.دوستم گفت سحر بیا برات شیافتو بذارم.منم کونمو دادم بالا .برعکسه کونم،سوراخم خیلی تنگه.مردم تا اون شیافو رد کرد.بعدشم تا صبح حسابی خ وابیدم.
سلام من الناز هستم
يكروز مريض شده بودم بد جوري حالم خراب طوري كه مجبور شدم با مادر م برم دكتر بعد از مدتي رفتيم داخل ودكتر معاينه كرد وپس از كلي پرسو جو برام نسخه نوشت
من هم به خيال اينكه كارم تموم شده اماده شدم كه برم خونه كه دكتر گفت
دوتا امپول برات نوشتم اونارو ميزني بعد ميري
من كه انگار دنيا رو رو سرم خراب كرده باشن همونطور سست شدم و روي صندلي نشستم
بعد از كلي بدوبيراه گفتن البته تو دلم
از مطب اومديم بيرون
من توي سالن منتظر نشستم تا مادرم بره داروها رو بگيره
تزريقاتي يك مقدار پايين تر از مطب بود و نسبتا هم شلوغ بود درش هم باز بود وبراحتي داخلشو ميتونستي ببيني
بعد چند دقيقه ديدم مامان اومد و بلند شو بريم امپولات بزن نگاهي به كيسه داروها كردم دوتا امپول با سرنگها داشتن بهم خودنمايي ميكردند
خلاصه رفتيم جلوي تزريقاتي همونجا منتظر شدم كه نوبتم بشه برم تو
خيلي شلوغ سه تا خانوم جلوم بودن كه من پشت سراونا رفتم داخل
بوي الكل تمام اتاق رو گرفته بود
اتاق هم دوتا تخت داشت يكي كنج ديوار بود و يه پرده زرد رنگ هم داشت
تخت دومي مقداري جلوتر بود ولي پرده نداشت و هركسي هم كه ميرفت رو همون تخت دراز ميكشيد وامپولاش ميزد وبقيه كه همه زن بودن نگاه مي كردن
من خجالت مي كشيدم رو اون تخت دراز بكشم چون ديگه همه ميديدن
دوتا از خانموها همونطور امپوالشون زدن ورفتن
و اخرين نفر رفت دراز كشيد تا پرستاره امپولش رو بزنه چون كمرش درد ميكرد نتونست خودش رو اماده بكنه من رفتم كمكش
خانموه رو به شمك دراز كشيد
من اروم مانتوشو دادم بالا يك دامن گل گلي پوشيده
اروم دگمه دامنوش باز كردم و زيپش و كشيدم پايين
زير دامن يك شورت زرشكي خوش رنگي پوشيده
بود
شورتشو اروم كشيدم پايين و همونطور نگه داشتم تا پرسناره بياد امپولش بزنه
بعد چند لحظه پرستاره اومد مانتو زنه يك مقدار زد بالا و شورت ودامن شو هم تا زير باسن كشيد پايين طوري كه تمام دوتا كون زنه افتاد بيرون بعد محكم پنبه رو روباسن چپش كشيد و محكم فرود بيچاره يه اهي كشيد و ديگه از صدا در نيامود
بعداز زدن امپول رو كشيد بيرون و بهمان شدت دوباره پنبه رو كشيد و رفت
بهد پرستاره اومد گفت امپولات بده برات اماده كنم تا حاضر بشي برات بزنم
منم منتظر شدم ديدم اون زنه نمتونه ازجاش بلند شه
پرستاره همونطور كه داشت امپولاي منواماده ميكرد گفت عيب نداره بر رو اون يكي تخت دراز بكش
منم از خداخواسته رفتم پرده رو كشيدم كه مامان گفت بيام
كه بهش گفتم نه راحتم
خلاصه رفتم پشت پرده
اروم دگمه مانتو رو باز كردم و كفشمرو دراوردم و رفتم رو تخت دراز كشيدم
همنطور دستم رو بردم پشتم و دگمه دامنو باز كردم و زيپشرو كشيدم پايين يك شورت طوري زرد هم پام بود اون رو هم تا وسط دوتا باسنم كشيدم پايين بعد دستمو گذاشتم زير پيشونيم كه يه ديد پرستاره اومد داخل اروم باسن چپم كه را دستش بود رو پنبه زد خنكي كه احساس كردم يه دفه درد شديدي تمام بدنم رو گرفت و من فقط تحمل كردم تا تموم شه
بعد در همون حال كه وايستاده بود پنبه رو كشيد و امپول رو دراورد
بعد سمت راستمو شورتشو كشيد پايين وپنبه رو كشيد و بعد سوزن رو فرو كرد
به قدري بد زد كه اهم در اومد ولي پرستاره اعتنايي نكرد و شروع كرد به زدن امپول
بعد چند لحظه كارش تموم شدشورتمو كشيد بالا وگفت حالا مي توني بري
منم زود بلند شدم و خودمو مرتب كردمو لنگ لنگان امودم. بيرون و ازش تشكر كردم و با مامان بر گشتيم خونه
سلام من نغمه ام واقعا وبلاگ قشنگی داری منم ماحراهای جالبی دارم .اخه من خودم جدا از آمپول میترسم ولی نگاه کردن به آمپول زدن دیگرانو دوست دارم.
سلام عزیزم من آرشام هستم19سالمه بلاگ عالی هست عکس زیاد جور کنید
salam man shila hastam,vahshatnak az ampool mitarsam,chon ta jaee keh yadameh ampoolham ro 1 aghaee az famil mizad baram va jeloye hameh ham mizad ke adam az khejalat mimord,khili ham bad mizad, hala jaryanesh ro migam
من یک دوست دارم که تعریفش رو از دوستای دیگم شنیده بودم که خیلی خوب آمپول میزنه .بهش زنگ زدم که بیاد آمپولامو بزنه .اومد من هم آمپولامو بهش دادم 3تا پنیسیلین بود آماده شدم اومد دو تاشو طرف راستم زد یکی رم طرف دیگه اولیش سرنگش کوچیک بود دردشم زیاد نبود اما دومی رو که زد خیلی درد داشت فقط تحمل میکردم اما سومی یک سرنگ خیلی بزرگ که همش هم پربود ودرد زیادیداشت فقط اییییییییییییییییی میگفتم آخراش هم درد میکرد هم میسوخت باسنم رو مثل سنگ سفت کرده بودم وفقط سسسسسسسسسسسس اآییییییییییییییییییییی میکردم آخراش دیگه اشکم در میومد با خودم گفتم واقعا که دفعه ی آخرمه که به حرف کسی گوش کنم از دیروز هر وقت میشینم خیلی خیلی دردم میگیره از موقع تزریقش بیشتر
سلام تینا جون.من از آمپول زدن خوشم میاد.اگر دختر خوبی از بوشهر نیاز به آمپول زدن داره میتونه رو من حساب کنه.بدون درد و خونریزی.delpieroalex5@gmail.com
سلام من شیلا هستم همیشه آمپولاگو مادرشوهرم برام میزنه اونم بدجوری و بهم میگه اگه داد و بیداد کنی بعد از تزریق در کونی کتک میخوری و همیشه این طوری میشه!!!یعنی هم کونم آمپول میخوره و هم کتک!!!
خدمات پزشکی(تزریقات وپانسمان) درمنزل بابی حسی
تزریق عضلانی 3,500 تومان
تزریق زیرجلدی 3,500 تومان
تزریق وریدی 4,500 تومان
تزریق سرم 10,000 تومان
کشیدن بخیه 3,500 تومان
پانسمان 7,000 تومان
بدون هزینه ایاب وذهاب
مسعودنعیمی
سایت اینترنتی http://masih10.blogfa.com
تلفن تماس 9198335799 0
9354484731 0
سوابق:
الف- 15سال امدادگری
ب-تکنسین سابق مرکزآمبولانس
واکسیناسیون مدارس،مساجدوشرکتها درروزهای پنج شنبه وجمعه پذیرفته می شود
تزريقات
سلام من ندا ٢٠ساله از تهران هستم من يه خاله مجرد دارم ازم ٨سال بزرگتره كه ارايشگاه داره از اون قرتي هاي تهرانه توي ارايشگاه به جوز ارايش گري كار اپيلاسيون انجام ميده اراشگاه مجهزي داره دوتا تخت مخسوس تزريقات گزاشته براي همين كار من به اجبار مادرم ميرم براي كاراموزي پيشش ميرم چند
روز پيش يه خانومي اومده بود براي اپيلاسيون ما معمولن از مشتريهامون ميخايم براي كار كباساشونو در بيارن و لخت مادرزاد روي تخت دراز بكشن من با الكل تمام بدن خانومرو زد اوفوني كردن بعد خالم با چسب مخسوس شروع به كار اپيلاسون كرد بدبخت خانومه تمام بدنش سر تا پا موهاشو كنديم بدز تمام شدن كار خالم دوتا امپول اورد خانومه پرسيد انا چيه خاله جواب داد براي جلوگيري ازافونت و حساسيت يه پنيسيلين بود ينونه زد حساسيت خانومه گفت من ي سري امپول دارم پس زحمت اينارو حم بكشيد من رفتم از كيفش برداشتم ديدم يه نايلون پور امپول و سرنگ خاله ازش پرسيد كدومارو ميزني گفت از وركدوم يكدينه از توي امپولها چهارتا برداشت حازر كرد ششتا سرنگ پنچ سيسي پر شد خاومه لخت مادرزاد دمر خابيد خاله من توي تزريقات مهارت زيادي نداره چنان سرنگو ميزد به باسن خانومه كه بدبخت انگار ميخ به تخته ميزد
ادامه دارد
خيلي دستش سنگينه با تمام قدرت سرنگو فري ميكرد زنه صداش در نميومد چون قبلش به باسنش اسپره سر كننده زده بوديم هچي حس نميكرد انگار به مرده امپول ميزد كار تزريق تمام شد خانومه لباسش پوشيد رفت
خيلي دستش سنگينه با تمام قدرت سرنگو فري ميكرد زنه صداش در نميومد چون قبلش به باسنش اسپره سر كننده زده بوديم هچي حس نميكرد انگار به مرده امپول ميزد كار تزريق تمام شد خانومه لباسش پوشيد رفت
تزریقات وپانسمان درمنزل بدون درد-عضلانی 8000تومان زیرجلدی 8000تومان وریدی 9000تومان سرم 20000تومان پانسمان 9000تومان- تلفن های تماس 09127633281 -09354484731توسط تکنسین مرکزآمبولانس مسعودنعیمی
من هفته پیش مریض داشتم که عمل لقاح انجام داده بود گفتندشوهرش آمپول داره برای مافرقی نداره رفتم دیدم دختره آمپول داره خجالت میکشیدبهش مردآمپول بزنه ولی داداول سمت راستش روپنبه الکل کشیدم زدم بعدچپ ولی بانمک این بود که اینی که خجالت میکشیدتا زیرباسن کشیدپایین
در صورت نیاز به تزریقات در منزل و درمانگاه تهران
لطفا به آیدی تلگرام
Rassna@
پیام بدهید
اتو بزن
ارسال یک نظر