سلام تینا خانم. خوبه که لااقل یه ماه یه بار اپدیت می کنی!!جای شکرش باقیه... وقتی تونستی به یکی آمپول بزنی، مسلماً کلیپ فارسی هم می تونی جور یا درست کنی،ما که منتظریم...
سلام...یادمه تو وبلاگ قبلی یکی می گفت که کلیپ دوربین مخفی از تزریقات تو ایران داره، بخیل نباشید بذارید سایر رفقا هم ببینند! تینا خانم که خودش به نون و نوایی رسیده(آمپول زن شده) دیگه به فکر ماها نیست که...
بچه ها راست می گن،اگه تینا جان زحمت بکشه کلیپ فارسی جور کنه نور علی نور می شه،زیادم سخت نیست فقط تینا باید بخواد.گرچه تینا ذیر به ذیر میاد و هئه ما رو جون به سر می کنه ولی دمش گرم... منتظریم
سلام تینا جان خوبی؟ کجایی چرا دیگه آپ نمی شی بی مرام ما منتظریم بیا خاطره بگو نا سلامتی اینجا وبلاگه باید بروز باشه حالا هر چند ماه میام بازم جای تشکر داره. بازم خاطره بگو عکس بذار کلیپ بذار (ایرانی باشه که خیلی توپه) با با مردیم کاش اون وبلاگ قبلی رو نبسته بودن اونجا خیلی فعال تر بود.
سلام تینا خانم، خوبی؟ بابا تینا جان کجایی؟ where R U? I miss U PLZ آپ کن هر چه زودتر.
راستی عکس قشنگی داری (About) رو میگم. من تازه دیدم. قبلا تا میومدم میدیدم آپ نیس میرفتم. حالا دیگه میام اونقدر نظر میدم تا آپ کنی. منتظر خاطرات عکس ها فیلم ها و بخصوص از نوع داخلیش هستم.
چرا آپ نمی کنی تینا خانم؟!! این همه ازت خواهش و تشکر کردن!باید بگم خاک بر سرت که لیاقت این همه اقبالو نداری! سگ جای تو بود بعد 2ماه یه دم تکون می داد لااقل!! شایدم به سلامتی سقط شدی؟!! واقعاً که... حمید
سلام من یه بار نظر گذاشتم ولی فکر کنم اشتباه شد ثبت نشد ... خاطره من مربوط به همین امسال عیده ... من بیست و شیش سالمه ... امسال عید بدجور سرما خورده بودم ... هرچی خواستم خوددرمانی کنم قرص و کپسول خوردم فایده ای نداشت ... خلاصه یه شب حالم بهم خورد مجبور شدم برم درمانگاه نزدیکه خونه مون ...دکتر فشارمو گرفت و گفت فشارت افتاده و سرما هم خوردی ... یه سری قرص و یه سرم به اضافه ی چهارتا آمپول داد که دوتاش داخل سرمی بود ... خلاصه رفتم قسمت تزریقات خیلی شلوغ بود ... طوری که از دوازده تختی که داشت همش پر بود و کلا یه پرستار اونجا بود که باید به همه رسیدگی می کرد ... همزمان که نوبت من شد یه تخت دیگه هم خالی شد ... پرستاره به من و یه دختره دیگه گفت برین آماده شین ... اول میخواست مال اون دختره رو بزنه ... چون اون سرم نداشت ... اما اومد دید که اون حاضر نشده یه کم غر زد و به من گفت زودباش تو حاضر شو تا برگشت دمر خوابیدم دیگه فرصت نداد آماده بشم خودش شلوارمو تا زیر کونم کشید پایین ... یعنی هر دو طرف کونم خوب لخت کرد تا تسلط داشته باشه ... بعدشم سریع الکل رو کشید روی سمت چپم کونم و بهم گفت : "نفس" تا من نفس کشیدم مثل دارت فرو کرد سوزن رو ... تا خواستم چیزی بگم نفهمیدم چی شد که دیدم سمت راست کونم سرد شده ... دیگه اینبار هیچی نگفت و سریع سوزن و فرو کرد ... دیگه طاقتم تموم شد یه کم اوخ اوخ گفتم ... پرستاره هم که کارش تموم شد من مونده بودم دمرو دو تا دستم از پشت دو طرف کونمو داشتم که آمپولا «که دگزامتازون هم بود و خیلی هم درد داشت» جذب بشه ... پرستاره دید که خیلی درد دارم شورتمو خودش کشید بالا و گفت عیب نداره خیال کن جنگه !!! حالا بلند شو سرمتو وصل کنم ... وقتی بلند شدم هنوز دو طرف کونمو می مالیدم و چشامو بهم فشار میدادم از درد ... یه خانومی که اونجا همراه اون یکی مریض بود و مراحل آبکش شدن من رو کامل مشاهده کرده بود گفت خیلی بهت بد زد ... من دیگه چیزی نگفتم ، فقط سرمو تکون دادم و دراز کشیدم و منتظر موندم بیاد سرممو وصل کن ... حالا ای کاش بعد از این همه درد کشیدن خوب میشدم ... ولی متأسفانه دو هفته بعد دوباره حالم بد شد و مجبور شدم برم همون درمانگاه دوباره و آمپول نوش جان کنم ... حالا اگه فرصتی شد میام و براتون می نویسم اون خاطره مو ...
سلام میرم سراغ اصل مطلب موکول شما عاشق دیدن آمپول خوردنم به خصوص اگه چند تا باهم باشه یه بار از طریق همین سایت ها با۴ نفر آشنا شدم یکی ۱۹ سالش بود چاق و قد کوتاه یکی۱۷لاغر تر و قد بلند منم که۱۵ بودم قد ببند ولی یه خورده تپل و دو نفر دیگه هم عادی بودن ما رفتیم خونه کییشون برای تزریق آمپول و اینا بعد یکی یکی گفتیم که دوست داریم چجوری آمپول بخوریم من تاحالا نزده بودم و جوگیر شدم گفت دوست دارم هم آمپول عم شیاف برام بزارین منم الکی گریه و التماس کنم بگم نه ولی شما منو هی غافل گیر کنین و اینا بعد گفتیم اول کی میزنه کسی داوطلب نشد ده بیست سی چهل کردیم من افتادم اونی که چاق بود نشست و منو خوابوند روی پاش و دولام کرد جوری که کونم بالا بود و با پاهاش رونم رو گرفت اونی که لاغر بود باید آمپول میزد و یکی دیگه پایین کمرم رو گرفت و اون یکی دستامو بعد اونی که پاهامو گرفته بود شلوارم رو کشید رو زانوم و شرت صورتیمم کشید پایین تز از سوراخ کونم یعنی روی رو هام که خجالت کشیدم و اونا خندیدن بعد اونی که قرار بود بزنه دوتا نوروبیون و ۱ پنادور و ۱پنی سلین واسه آمپول خیلی بزرگ که نمیدونم چی بود کشید توی سرنگ های بزرگ و و اگه سرنگ ۵ سی سی نبود سوزن ۵ سی سی میذاشت که درد بیاد منم که هم استرس داشتم و هم هیجان همه گفتن آماده ای؟گفتم ازه ولی اونا یه بسته شیافم کنارشونم گذاشته بودن و بعد لاغره الکل رو پاشید رو کل کونم گفت نگاه کن بیشتر مزه میده منم داشتم نگاه میکردم که گفت از یک تا ۵ میشمرم و میزنم یک دو سه رو که گفت مثل دارت از عقب پرتش کرد تو کونم تکون محکمی خورد و جیغ بلندی زدم و تزریق شروع شد ادامه دارد
ادامه تزریق شروع شد و من فقط جیغ میزدم خیلی میسوخت و داد میزدممممم ایییی اییییی نههه درد داره نمیتونم بسمه که سرنگو فشار داد و گفت تموم شد و منم کریم بند نیومده بود چون خیلی درد داشت که بازم الکل زد داد زدم نه تروخداااااا بسه غلط کردم که یهویی ۴ جای کونم سوزش خیلی خیلی بدی کرد جوری که احساس کردم پوستم پاره شد جیغ خیلی گوشخراشی کشیدم و برگشتم دیدم ببه۴ تا آمپول گنده باهم کردن تو کونم و گفتن یک دو سه و باهم تزریق. کردن فقط یه نفر خودش رو روی پاهام و کمرم انداخته بود تکون نخورم کارم از گریه گذشته بود جیغ میکشیدمممممممم یا خدااااااا اییییییی نه واییییی سوختم کونم سوختتتتتتت بسه بسه واییییییی نه که گفتم داره تموم میشه ولی من همچنان جیغ میزدم که با هم کشیدن بیرون کونم پر از خون شده بود و گریه میکردم که اومدم اشکام پاک کردن و بوسم کردن و گفتن گریه نکن تموم شد در عوض الان نوبت تو هم میرسه که به ما بزنی هرچقدر دلت خواست محکم بزن ادامه دارد
ادامه با فکرش دردم از یادم رفت و گفتم اخجون خواستم ببرند شم که گفتن عه نشد باید قبلش یه کاری کنیم و دوباره منو گرفتن این دفعه به پهلوی چپم خوابوندنم و شرتم رو کلا اوردن زیر زانوم که جیغ کوتاهی زدم دیدم ۵ تا لوله دستشونه بهش میگن اپلیکاتور فکر کنم بعد همونجور که به پهلوی چپ بودم پای راستشو کامل اوردن بالا که داشتم جر میخوردم و بعد اپلیکاتور به اون درازی رو کردن تو کونم خیلی درد داشت چون باسنم خیلی تنگه جیغ میزدم و بعدی هم همینطور ۴ تا انداختن داخلم واسه پنجمی خون گریه میکردم از درد که اپلیکاتور رو بدون آمادگی کرد تو کونم و فشار داد درش نیومرد جیغ زدم گفتن تموم و اشکام پاک کردن و بغلم کردن نشوندنم تو بغل چاقه و گفتن ببخشید و یه لیوان آب دادن دستم بهتر بودم ولی جای آمپولام یکی درد میکرد که کمپرس کردن و یه پاد زدن روی سوراخ معتقدم که دردش خوابید و بعد گفتن الان نوبت توعه که به ما بزنی و یکی یکی خوابیدن و همینجوری که به من آمپول و شیاف زدن به همشون زدیم یعنی یکی میخوابین همونجوری میگرفتم بقیه و بهش آمپول میزدن و شیاف میذاشتن منم کلی لذت بردم از دیدن اون صحنه و گذشت منم هیچ وقت ندیدمشون :ببخشید اگه از اول بهتون نگفتم این فقط یه داستان غیر واقعی بود بر اساس فانتزی نوشته شده بود امید وارم خوشتون آمده باشه و بابت غلط های املایی بخشید چون تند تند تایپ میکنم نمیتونم اصلاحشون کنم و اینکه شیاف گذاشتن با اپلیکاتور رو تو بیمارستان برام انجام داده بودن واقعا دردناک بود از روی همون نوشتم
۲۳ نظر:
تینا جان سلام گل کاشتی
چطور می شه دانلود کرد
کافیه روی لینک کلیک کنی و گزبنه Free رو انتخاب کنی. وقتی دانلود یکی تموم شد برو سراغ لینک بعدی. هر دو تا رو نمیشه با هم دانلود کرد.
سلام تینا خانم. خوبه که لااقل یه ماه یه بار اپدیت می کنی!!جای شکرش باقیه... وقتی تونستی به یکی آمپول بزنی، مسلماً کلیپ فارسی هم می تونی جور یا درست کنی،ما که منتظریم...
سلام...یادمه تو وبلاگ قبلی یکی
می گفت که کلیپ دوربین مخفی از تزریقات تو ایران داره، بخیل نباشید بذارید سایر رفقا هم ببینند! تینا خانم که خودش به نون و نوایی رسیده(آمپول زن شده) دیگه به فکر ماها نیست که...
بچه ها راست می گن،اگه تینا جان زحمت بکشه کلیپ فارسی جور کنه نور علی نور می شه،زیادم سخت نیست فقط تینا باید بخواد.گرچه تینا ذیر به ذیر میاد و هئه ما رو جون به سر می کنه ولی دمش گرم... منتظریم
salam man hamon nii hastam
چرا آپ نمی کنی تینا جووون؟؟!!!
سلام تینا جان خوبی؟ کجایی چرا دیگه آپ نمی شی بی مرام ما منتظریم بیا خاطره بگو نا سلامتی اینجا وبلاگه باید بروز باشه حالا هر چند ماه میام بازم جای تشکر داره. بازم خاطره بگو عکس بذار کلیپ بذار (ایرانی باشه که خیلی توپه) با با مردیم کاش اون وبلاگ قبلی رو نبسته بودن اونجا خیلی فعال تر بود.
سلام تینا خانم، خوبی؟ بابا تینا جان کجایی؟
where R U?
I miss U
PLZ
آپ کن هر چه زودتر.
راستی عکس قشنگی داری (About) رو میگم.
من تازه دیدم. قبلا تا میومدم میدیدم آپ نیس میرفتم.
حالا دیگه میام اونقدر نظر میدم تا آپ کنی.
منتظر خاطرات عکس ها فیلم ها و بخصوص از نوع داخلیش هستم.
چرا آپ نمی کنی تینا خانم؟!! این همه ازت خواهش و تشکر کردن!باید بگم خاک بر سرت که لیاقت این همه اقبالو نداری! سگ جای تو بود بعد 2ماه یه دم تکون می داد لااقل!! شایدم به سلامتی سقط شدی؟!! واقعاً که...
حمید
سلام
من یه بار نظر گذاشتم ولی فکر کنم اشتباه شد ثبت نشد ... خاطره من مربوط به همین امسال عیده ... من بیست و شیش سالمه ... امسال عید بدجور سرما خورده بودم ... هرچی خواستم خوددرمانی کنم قرص و کپسول خوردم فایده ای نداشت ... خلاصه یه شب حالم بهم خورد مجبور شدم برم درمانگاه نزدیکه خونه مون ...دکتر فشارمو گرفت و گفت فشارت افتاده و سرما هم خوردی ... یه سری قرص و یه سرم به اضافه ی چهارتا آمپول داد که دوتاش داخل سرمی بود ... خلاصه رفتم قسمت تزریقات خیلی شلوغ بود ... طوری که از دوازده تختی که داشت همش پر بود و کلا یه پرستار اونجا بود که باید به همه رسیدگی می کرد ... همزمان که نوبت من شد یه تخت دیگه هم خالی شد ... پرستاره به من و یه دختره دیگه گفت برین آماده شین ... اول میخواست مال اون دختره رو بزنه ... چون اون سرم نداشت ... اما اومد دید که اون حاضر نشده یه کم غر زد و به من گفت زودباش تو حاضر شو تا برگشت دمر خوابیدم دیگه فرصت نداد آماده بشم خودش شلوارمو تا زیر کونم کشید پایین ... یعنی هر دو طرف کونم خوب لخت کرد تا تسلط داشته باشه ... بعدشم سریع الکل رو کشید روی سمت چپم کونم و بهم گفت : "نفس" تا من نفس کشیدم مثل دارت فرو کرد سوزن رو ... تا خواستم چیزی بگم نفهمیدم چی شد که دیدم سمت راست کونم سرد شده ... دیگه اینبار هیچی نگفت و سریع سوزن و فرو کرد ... دیگه طاقتم تموم شد یه کم اوخ اوخ گفتم ... پرستاره هم که کارش تموم شد من مونده بودم دمرو دو تا دستم از پشت دو طرف کونمو داشتم که آمپولا «که دگزامتازون هم بود و خیلی هم درد داشت» جذب بشه ... پرستاره دید که خیلی درد دارم شورتمو خودش کشید بالا و گفت عیب نداره خیال کن جنگه !!! حالا بلند شو سرمتو وصل کنم ... وقتی بلند شدم هنوز دو طرف کونمو می مالیدم و چشامو بهم فشار میدادم از درد ... یه خانومی که اونجا همراه اون یکی مریض بود و مراحل آبکش شدن من رو کامل مشاهده کرده بود گفت خیلی بهت بد زد ... من دیگه چیزی نگفتم ، فقط سرمو تکون دادم و دراز کشیدم و منتظر موندم بیاد سرممو وصل کن ...
حالا ای کاش بعد از این همه درد کشیدن خوب میشدم ... ولی متأسفانه دو هفته بعد دوباره حالم بد شد و مجبور شدم برم همون درمانگاه دوباره و آمپول نوش جان کنم ... حالا اگه فرصتی شد میام و براتون می نویسم اون خاطره مو ...
سلام تینا جون
وبلاگت عالی عالی عالی
اصلا پرفکت واقعا بیسته
منتطر کلیپای بعدیت هستم
تینا از آمپول زدن خودتم فیلمو عکس بزار
از آمپول زدن به خودتم عکس و فیلم بزار
از آمپول زدن به خودتم عکس و فیلم بزار
تزریقات وپانسمان درمنزل بدون درد-عضلانی 8000تومان زیرجلدی 8000تومان وریدی 9000تومان سرم 20000تومان پانسمان 9000تومان- تلفن های تماس 09127633281 -09354484731توسط تکنسین مرکزآمبولانس مسعودنعیمی
چرا وبلاگ تعطیل شده ؟
چرا وبلاگ تعطیل شده ؟
سلام
میرم سراغ اصل مطلب
موکول شما عاشق دیدن آمپول خوردنم به خصوص اگه چند تا باهم باشه
یه بار از طریق همین سایت ها با۴ نفر آشنا شدم یکی ۱۹ سالش بود چاق و قد کوتاه یکی۱۷لاغر تر و قد بلند منم که۱۵ بودم قد ببند ولی یه خورده تپل و دو نفر دیگه هم عادی بودن
ما رفتیم خونه کییشون برای تزریق آمپول و اینا بعد یکی یکی گفتیم که دوست داریم چجوری آمپول بخوریم من تاحالا نزده بودم و جوگیر شدم گفت دوست دارم هم آمپول عم شیاف برام بزارین منم الکی گریه و التماس کنم بگم نه ولی شما منو هی غافل گیر کنین و اینا بعد گفتیم اول کی میزنه کسی داوطلب نشد ده بیست سی چهل کردیم من افتادم
اونی که چاق بود نشست و منو خوابوند روی پاش و دولام کرد جوری که کونم بالا بود و با پاهاش رونم رو گرفت اونی که لاغر بود باید آمپول میزد و یکی دیگه پایین کمرم رو گرفت و اون یکی دستامو
بعد اونی که پاهامو گرفته بود شلوارم رو کشید رو زانوم و شرت صورتیمم کشید پایین تز از سوراخ کونم یعنی روی رو هام که خجالت کشیدم و اونا خندیدن بعد اونی که قرار بود بزنه دوتا نوروبیون و ۱ پنادور و ۱پنی سلین واسه آمپول خیلی بزرگ که نمیدونم چی بود کشید توی سرنگ های بزرگ و و اگه سرنگ ۵ سی سی نبود سوزن ۵ سی سی میذاشت که درد بیاد منم که هم استرس داشتم و هم هیجان همه گفتن آماده ای؟گفتم ازه ولی اونا یه بسته شیافم کنارشونم گذاشته بودن و بعد لاغره الکل رو پاشید رو کل کونم گفت نگاه کن بیشتر مزه میده منم داشتم نگاه میکردم که گفت از یک تا ۵ میشمرم و میزنم یک دو سه رو که گفت مثل دارت از عقب پرتش کرد تو کونم تکون محکمی خورد و جیغ بلندی زدم و تزریق شروع شد
ادامه دارد
ادامه
تزریق شروع شد و من فقط جیغ میزدم خیلی میسوخت و داد میزدممممم ایییی اییییی نههه درد داره نمیتونم بسمه که سرنگو فشار داد و گفت تموم شد و منم کریم بند نیومده بود چون خیلی درد داشت که بازم الکل زد داد زدم نه تروخداااااا بسه غلط کردم که یهویی ۴ جای کونم سوزش خیلی خیلی بدی کرد جوری که احساس کردم پوستم پاره شد جیغ خیلی گوشخراشی کشیدم و برگشتم دیدم ببه۴ تا آمپول گنده باهم کردن تو کونم و گفتن یک دو سه و باهم تزریق. کردن فقط یه نفر خودش رو روی پاهام و کمرم انداخته بود تکون نخورم کارم از گریه گذشته بود جیغ میکشیدمممممممم یا خدااااااا اییییییی نه واییییی سوختم کونم سوختتتتتتت بسه بسه واییییییی نه که گفتم داره تموم میشه ولی من همچنان جیغ میزدم که با هم کشیدن بیرون کونم پر از خون شده بود و گریه میکردم که اومدم اشکام پاک کردن و بوسم کردن و گفتن گریه نکن تموم شد در عوض الان نوبت تو هم میرسه که به ما بزنی هرچقدر دلت خواست محکم بزن
ادامه دارد
ادامه
با فکرش دردم از یادم رفت و گفتم اخجون خواستم ببرند شم که گفتن عه نشد باید قبلش یه کاری کنیم و دوباره منو گرفتن این دفعه به پهلوی چپم خوابوندنم و شرتم رو کلا اوردن زیر زانوم که جیغ کوتاهی زدم دیدم ۵ تا لوله دستشونه بهش میگن اپلیکاتور فکر کنم بعد همونجور که به پهلوی چپ بودم پای راستشو کامل اوردن بالا که داشتم جر میخوردم و بعد اپلیکاتور به اون درازی رو کردن تو کونم خیلی درد داشت چون باسنم خیلی تنگه جیغ میزدم و بعدی هم همینطور ۴ تا انداختن داخلم واسه پنجمی خون گریه میکردم از درد که اپلیکاتور رو بدون آمادگی کرد تو کونم و فشار داد درش نیومرد جیغ زدم گفتن تموم و اشکام پاک کردن و بغلم کردن نشوندنم تو بغل چاقه و گفتن ببخشید و یه لیوان آب دادن دستم بهتر بودم ولی جای آمپولام یکی درد میکرد که کمپرس کردن و یه پاد زدن روی سوراخ معتقدم که دردش خوابید و بعد گفتن الان نوبت توعه که به ما بزنی و یکی یکی خوابیدن و همینجوری که به من آمپول و شیاف زدن به همشون زدیم یعنی یکی میخوابین همونجوری میگرفتم بقیه و بهش آمپول میزدن و شیاف میذاشتن منم کلی لذت بردم از دیدن اون صحنه و گذشت منم هیچ وقت ندیدمشون
:ببخشید اگه از اول بهتون نگفتم این فقط یه داستان غیر واقعی بود بر اساس فانتزی نوشته شده بود امید وارم خوشتون آمده باشه و بابت غلط های املایی بخشید چون تند تند تایپ میکنم نمیتونم اصلاحشون کنم
و اینکه شیاف گذاشتن با اپلیکاتور رو تو بیمارستان برام انجام داده بودن واقعا دردناک بود از روی همون نوشتم
ارسال یک نظر