سلام خوبی؟ ببینم هیچ کس اینجا نیست که کاری کنه؟ نظری بده؟ چرا یدفعه سوت و کور میشه اینجا؟ یه سری از برو بچ که سر میزنن نظر دادن دیگه خبری ازشون نیست. مثلا همون نازنین که خاطره گذاشته بود یا بقیه. کجایین؟ اینقدر بیحال نباشین بیاین اینجارو زنده نگهدارین. تینا خانم شما هم به عنوان مدیر اینجا باید یه کاری کنی کسی دل زده نشه. باز این سیامک که نظر میده یا من گاهی نظر دادم یعنی فقط ما اینجاییم؟؟؟
سلام نوشتی دیدنی! کلوزآپ از آمپول زدن به کپل یه پسر بچه! چیه گریه کردن یه بچه دیدنیه!درد کشیدنش دیدنیه!دست و پا زدنش دیدنیه!زجر کشیدنش دیدنیه!بله آمپول براش مفیده ولی اینکه من و شما کلیپش رو بذاریم و ازش لذت ببریم اوج زشتیه!از ترسیدن دو تا دختر موقع زدن پنیسیلین لذت ببریم که دومیش از ترس داره سکته میکنه!دیدنیه؟؟؟!!از دیدن باسن لخت چندتا دختر که آگاهانه یا نا آگاهانه ازشون عکس و فیلم گرفتیم دیدنیه؟؟!اگه خواهر و مادر و برادر و پدر خودمون هم بودند دیدنی بود؟؟از اینکه بچه خودت موقع آمپول زدن روی زانوت خوابیده و اینجوری داره جیغ میزنه هم لذت میبردی؟کی میخوایم آدم بشیم!(اول به خودمم،من هم مثل شمام) بسه دیگه
سلام به همگي متاسفانه مدتي هست كه سايت youtube ف...ر شده لطفا يه راهكار بگيد چون تنها سايتي بود كه مي شد ازش فيلم امپول زدن به طور وسيع دانلود كرد چرا ديگه خبري از عكس و داستان تو وبلاگتون نيست
يه پيشنهاد هم براي تينا خانم كه اينجا فيلم را براي دانلود مي ذارن چون حجم فيلم ها بالا است لطفا اول با نرم افزاري مثل YouTube Downloader فيلم را به فرمت wmv يا avi در اوريد بعد توسط نرم افزار Windows Movie Maker ان را كم حجم كنيد و سپس ان را up load كنيد تا همگان بتوانند ان را دانلود كنند زيرا دانلود فايل هاي بالاتر از M3 براي خيلي از بينندگان وبلاگتان نامقدور مي باشد اگر روش كم حجم كردن فيلم ها را هم بخواهيد بگيد تا براتون پست كنم با تشكر فراوان
به آقای ناشناسی که میگن " این دیدنیه یا این..." میخوام بگم آره دیدنی یه ! چون وقتی بچه بودیم و آمپول میزدیم و دست و پا میزدیم ، هیچکی به فریاد و گریه هامون توجه نمیکرد ! حالا میخوایم ببینیم چه لذتی داره !
سلام من زياد به اين وبلاگ ميام ولي اولين بار نظر ميدم منم همچين وبلاگي داشتم بعد از اين كه فيلترشد ديگه درست نكردم...من داستان ها وعكس هاو كليپ هاي زيادي داشتم بعضي هاشون حذف شد ولي يه سرياشونو هنوز دارم تيناجان اگه خواستي بهم بگو...راستي من يه كليپ ايراني هم داشتم كه متاسفانه حذف شد ولي سعي مي كنم دوباره گير بيارم... دوستدار هميشگي اين وباگ و تينا كمند kamandsahand@yahoo.com
این هم یک سایت برای دوستداران کون آمپول خورده: www.video75.com بری تو سایتش یه جای جستجو داره مثل گوگل که می تونی بزنی injection و کلی کون ببینی که دارن آمپول می خورن.
آیییییییییییییییییی کونم. هفته پیش من یه گهی خوردم کونم باید تاوانشو پس بده. از حمام برگشته بودم نشستم جلوی کولر و سینوزیت عود کردن همان و 20 تا پنی سیلین 120000 همان. تا حالا 6 تاشو زدم. فکر اون 12 تای دیگه رو می کنم کونم تیر می کشه. تازه آبروم هم رفته. چون هر روز تو تزریقاتی جیغم در میاد. کارم شده آمپول زدن و کمپرس یخ گذاشتن و خوابیدن.
بهنام جان روزهای زوج می تونید برید به این آدرس:بلوار مرزداران بعد از درمانگاه شبانه روزی مرزذاران، مطب دکتر حسین وزیری.واسه همه چی آمپول می ده، خصوصا عفونت. ببینم چه می کنیا...
یعنی یکی پیدا نمی شه که یه رفیق تزریقاتی داشته باشه که بتونه کلیپ جور کنه واسمون!!عجیبه!!تو ایران به این بزرگی...خودتینا هم که گاهی هست 6 ماه نیست!آدمو دپرس میکنه تینا! تو که به رفیقت آمپول زدی، کلیپشم می داستی خب تینا جان...
سلام من مليكا هستم. الان 17 سالمه . اين خاطره مال وقتي كه من8 سالم بود. يه روز داييم مي آد خونه و مي بينه كه من بي حالمو تب دارم. داييم آدم خيلي بزرگيه. قدش 190 خيليم گندس و خيلي مهربون. منم بچه كه بودم خيلي خجالتي بودم. با داييم رفتيم دكتر. توي مطب خيلي نمي ترسيدم. داييم هي باهام بازي مي كرد. رفتيم تو اتاق. اونجايه ميز بود واسه آقاي دكتر و يه مبلو چند تا صندلي با يه تخت. نشستم روي تختو دكتر كه يه پسر خيلي جوون بود معاينم كرد. بعد هي يه چيزايي به داييم مي گفت كه من نمي فهميدم. داييم منو بغل كرد نشوند روي مبل كنار خودش. دكترم داشت نسخه مي نوشت. به داييم يواش گفتم بهش بگو آمپول نده. داييمم گفت. دكتره با خنده بهم نگاه كرد گفت كوچولو اگه آمپول نزني خوب نمي شي. بعد به داييم گفت 6 تا پنيسيلين مي نويسم براش روزي دو تارو با هم بزنه. الانم بريد تزريقات. من از ترس خشكم زده بود. داييم گفت نمي شه نوبت اولو شما همينجا براش بزنيد. دكتر گفت بزار ببينم آخرين بار كي پنيسلين زده. عموم گفت ماه پيش. دكتر گفت باشه همين جا مي زنم. دوباره شروع كرد چيز نوشتن. من به داييم گفتم. مگه قول ندادي بگي آمپول نده. داييمم گفت ديدي كه دكتر گفت خوب نمي شي. خيلي ترسيده بودم. به داييم گفتم مي شه گريه كنم. گفت ؟آره اماگريه نداره. چند ثاني بيشتر نيس. دردت اومد رسيديم خونه منو بزن. دكتر نوشتنو تموم كرد بلند شدو رفت سراق يه قفسهو پشتش به ما بود. منم شروع كردم آروم آروم گريه كردن.آخه از آقاي دكتر خجالت مي كشيدم.داييم گفت مليكا دوس داري بعدش بريم اون اسباب بازي فروشي هر چيام دوست داشتي بخريم. من باز گريه مي كردم. هي داييم مسخره بازي در مي اورد. دكتره روشو طرف داييم كرد گفت بخوابونيدش رو تخت. داييمم به من گفت رو تخت بزنه برات. گفتم نه.منظورم اين بود كه اصلا نزنه. بعد داييم گفت رو پاي من براش بزنيد. منو همونطور كه گريه مي كردم زير بغلمو گرفتو دمرو خوابوند روي پاهاش. انقدر داييم بزرگه كه حس مي كردم خيلي بالام. بعد شلوارمو كشيد پايين تا دم رونم بعدم شرتمو از دو طرف كشيد پايين . تي شرتمم داد بالا. من هي بر مي گشتم بهش بگم دايي نزن .اونم گفت اگه تكون نخوريو خودتو شل كني اصلا دردت نمي آد. بعد دكتره با يه ظرف كه توش آمپولاو پنبه بود اومد يه صندليرو با پاش كشوند روبه روي مبلو نشست. بعد پنبه رو برداشت. به داييم گفت محكم نگهش داريد. داييمم با يه دستش كمرمو با يه دست ديگشم پاهامو محكم نگه داشت. ديگه گريم بيشتر شد. دكتر پنبه رو مي ماليد روي پاي چپم. هيمي گفت مليكا خانم پاتو شل كت. اينطوري دردت مي آد.بعد آمپولو برداشت فرو كرد. منم آروم گريه مي كرم. ديگه راه فراري نبود. چند بار تا 10 شمردم اما تموم نشده بود يهو دردش خيلي بيشتر شدو منم گريه مي كردم. بعد سوزنو كشيد بيرون. پنبه ماليد روش. مي دونستم يكي ديگم هست. دكتر پنبه رو بلا فاصله برداشت ماليد اون طرف. داييم گفت نمي شه يكم صبر كنيد آروم شه . گفت نه پني سيلينه خراب مي شه. بعد محكم فو كرد. منم دست خودم نبود پام سفته سفت شده بود هي به خودم مي گفتم الان تموم مي شه كه دكتره خيلي زود آمپولو در آورد گفت .تا خودشو شل نكنه نمي زنم. منم خيلي حرصم گرفته بود كه آمپولو نزده. پشتم از درد بي حس شده بود. كلي تلاش مو با گريه گفتم بزنيدودوباره زد. ديگه جيكم در نيومد. ولي اين يكي خيلي دردش بيشتر بود. انگار روي زخم آمپول مي زد.آخراش باز گريه مي كردمو مي گفتم تموم شد؟ بلا خره تموم شدو دكترم بي خيال رفت سر كارش. داييمم بعد چند دقيقه لباسامو جمعو جور كرد بغلم كرد گفت از آقاي دكتر خدافظي كن. از درد نمي تونستم چيزي بگم .به سختي باي باي كردم . اونم حواسش نبودو اومديم بيرون اتاق. همه ي بچه هاي مطب داشتن منو نگاه مي كردن
آفرین بچه ها دمتون گرم خیلی صفا دادین به اینجا دیگه نشد نظر ندم. ادامه بدین. منم سعی مینکم لینک کلیپ بدم. تینا خانم شما هم اینهمه لطف میکنی زودتر آپ کن. دست ملیکا خانم و بقیه هم درد نکنه بابت این خاطره و نظرات.
سلام.من سایه هستم 19 سالمه.هفته پیش بود که امپول زدم.اخه شدیدا ضعف داشتم.مامانم گفت برو امپول تقویتی بزن.رفتم داروخونه و یه امپول B.Complex,B_12 گرفتمو رفتم تزریقات. یه قبض گرفتمو رفتم تو.یه اقایی فقط تو تزریقات بود.منم تنها بودم.رفتم امپولو دادمو دراز کشیدمو شلوارمو شل کردمو اونم اومد کنارمو امپولو اماده کرد.منم گوشه شلوارمو دادم پایینو یه نفس عمیق کشیدم.تقریبا 5 میل سرنگ پر بود.بهم هم گفت ب کپلکس درد داره.امپولو زدمو جیکمم در نیومد.بعد تزریق هم یکم از روی شلوار مالیدمو پاشدم اومد خونه.
سلام بچه ها. امیدورام همگی خوب باشین. دستتون درد نکنه واقعا به اینجا دراین یه زندگی میدین. هر کی خودش رو معرفی میکنه لطف کنه حالا که سن میگه و اسم شهر محل زندگی هم بده تا همه بدونن این موضوع کجاها هم علاقه مند داره. البته این پیشنهاد هست و اصل بر آشنایی هست. ادامه بدین به کار. من احمد هستم 22 ساله از کرج
سلام من كمندم 20سالمه از كرج گفتم كه مي تونم واستون خاطره يا حتي عكس بفرستم اين تينا خانوم كه نگفت مي خواد يانه ولي من همين ا براتون مي ذارم: 14سالم بود با اين حال خيلي از آمپول مي ترسيدم همين حالا هم مي ترسم دكتر گفت 5تا پني سيلين داد روزي يه دونه اولين بار بود كه پني سيلين مي زدم...براي همين خيلي مي ترسيدم دكتره اينو فهميد گفت نترس درد نداره انگار به بچه 2ساله دلداري ميده... مي خواستم دكتره رو خفه كنم...مجبور بودم بزنم... روز اول بايد تست مي دادم بعد تست رفتم رو تخت دراز كشيدم كمر بندمو باز كردم دراز كشيدم شلوارمو يه كم دادم پايين شرتمم دادم پايين اومد بالا سرم قلبم بد جوري مي زد سوزنو فرو كرد خيلي بد ميزد اين هموني بود كه ازش بدم ميومد نيم ساعت طول ميداد يه آمپول بزنه هي مي شمردم انگار نه انگار اعصابم داشت خورد مي شد اونم هي مي گفت نفش عميق بكش از درد داشتم مي مردم بالا خره تموم شد بلند شدم تو دلم فقط فحش مي دادم اون روز قرار بود برم پيش دوست پسرم با اون وضعي كه داشتم نمي تونستم راه برم براي همينم زنگ زدم گفتم نمي تونم بيام...بهتره بگم فلجم كرده بود...مونده بودم 4تاي ديگرو چي كار كنم حتي مي خواستم نزنم الكي به مامانم بگم زدم...هزارتا راه به ذهنم خطور كرد ولي هيچكدوم به درد نخورد... بالاخره رفتم ولي اين دفعه با سهند(بي افم)... وقتي رفتم تو زنه منو كه با سهند ديد يه خنده اي تحويلم داد... منم اعتنا نكردم يه نگاه انداختم ديدم خدارو شكر اون نيست...يكي ديگه بود خيلي خوب زد تقريبا بگم اصلا نفهميدم پامم خيلي درد نمي كرد... ازش خواهش كردم بهم بگه چه موقع هايي هست وقتي گفت خوشحال شدم...گفتم پس من بقيه رو ميام پيش شما...خداحافظي كرديم و رفتيم اون روز با سهند نتو نستم باز برم بيرون چون مامانم زنگ زد گفت مي خوايم بريم خونه يكي از فاميلا...فرداش وبقيه رو هم رفتم پيش اون خيلي خوب مي زد خيالم راحت شده بود ولي بازم مي ترسيدم...
من چند وقت پیش سرمای شدیدی خورده بودم. به زور مامانم رفتم یک یمارستان ولی چون دیر بود همه ی دکتر های جوونشون مونده بودند. (یعنی همه ی دانشجو های پزشکی) یکی از اونها که پسر هم بود اومد جلو و منو بردتوی اتاق و من را معاینه کرد.یک کمی فکر کرد بعد گفت یک آمپول برات می نویسم یه دفعه رنگم پرید این رو کاملا فهمیدم آخه من خیلی از آمپول می ترسم . وقتی قیافه منو دید یه نیشخندی زد و گفت نترس ! دلم می خواست در اون لحظه خفش کنم. گفتم مرسی و اومدم بیرون. اول خواستم اصلا آمپول رو هم نگیرم ولی بعدش گفتم بگیرم نزنم. رفتم توی داروخانه ونسخه رو دادم . یه خانمی اونجا بود و خیلی گریه زاری می کرد می گفت پسرش یه سرماخوردگی ساده گرفته بوده ولی چون به موقع درمان نشده حالا زده به کلیه و قلبش . اول فکرکردم دروغ می گه ولی گفتم شاید واقعا اگه آمپول رو نزنم به همین وضعیت دچار شوم. پس آمپول رو گرفتم و رفتم توی تزریقات بیمارستان. یه خانم و آقایی و یک دختر بچه اونجا بودند. خانمه خیلی ترسیده بود و آقاهه داشت بهش دلداری می داد . دختربچه هم تقریبا 6 -7 سالش بود و بغل مامانش نشته بودو اروم گربه می کرد . من رفتم جلو و گفتم پنی سیلین دارم. خانمه که بیرون نشسته بود هم فوری آمپولمو گرفت و آماده کرد و گفت بهم بشینم روی صندلی . منم نشستم و آستینم رو دادم بالا اون هم پنبه الکلی رو رو دستم کشید و اروم سوزن رو وارد کرد و یه کمی از مایع سرنگ رو تزریق کرد. یه کمی سوخت. بعدهم 15 دقیقه من روی صندلی نشستم تا نوبتم بشه. خانمه رفت تو با شوهرش و یه دفعه صدای جیغ و گریش اومد. بعد که اومدن بیرون نوبت اون دختریچه بود. اون که رفت تو من ضربان قلبم بیشترو طپش قلب پیدا کردم. بعد از دو سه دقیقه دوباره در باز شد و آقای آمپولزن گفت خانم شما بیاین تو. اول فکرکردم کار اون بچه اینقد زود تمام شده ولی وقتی رفتم تو دیدم نزاشته بهش آمپول بزنن.آمپولزنه هم جای تستم رو دید و بهمه گفت برم روی تخت بخوابم . رفتم کنار تخت ایستادم و دکمه شلوارمو باز کردم و خوابیدم روی تخت . یک لحظه به خودم گفتم چه غلطی کردم اومدم آمپول بزنم . ولی دیگه دیر شده بود آقای آمپولزن با آمپول و پنبه بالای سرم بود. اول مانتومو زود بالا بعدش هم شلوارم رو خیلی محکم تا نصفه های باسنم کشید پایین . طوری که کاملا دوتا عضله ی باسنم جلوش بود. پنبه الکلی رو تقریبا وسط های باسنم کشید . تا سوزن رو روی باسنم گذاشت یه دفعه خودم رو سفت کردم طوری که باسنم مثل سنگ شده بود . بعد آمپول رو برد بالا و محکم وارد باسنم کرد . احساس می کردم بافت های بدنم خورد شده اند. تا شروع کرد به تزریق دیدم چقدر درد داره وشروع کردم به آی آی کردن . و خودم رو سفت کردم. آمپولزنه هم اول اروم ولی بعدش که دید من خودم رو شل نمی کنم محکم روی باسنم زد. من که حسابی داشتم درد می کشیدم سعی کردم خودم را شل کنم اون هم که دید که یه ذره خودم رو شل کردم به تزریقش ادامه داد و آمپول رو کامل تو باسنم تزریق کرد. بعد هم اون سوزن رو در آورد و روش رو پنبه گذاشت و یه کمی مالید و رفت . من هم که داشتم می مردم آروم دستم روی باسنم گذاشتم یه کمی مالیدمش و بلند شدم . کل پام داشت ذوق ذوق می کرد. یه کمی روی صندلی نشستم تا حالم جابیاد توی تمام این مدت مادر دختربچه داشت راضیش می کرد آمپولش رو بزنه که آخرش آمپولزنه با عصبانیت گفت بخوابونیدش ، یعنی چی نمی زنه مامان دختره هم همین کار رو کرد به زور خوابوندش روی پاش و منتظر شد آمپولزنه بیاد اون هم اومد و شورت و شلوار دختررو تا زیر باسنش کشید پایین و محکم پنبه رو کشید روی باسنش و آمپول رو بدون هیچ وقفه ای وارد باسنش کرد و شروع کرد به تزریق دختره هم همش جیغ می زد. منم که دیدم دلم نمیخواد گوشم کر بشه از جام بلند شدم رفتم بیرون پولم رو دادم و رفتم. صبا 18 ساله ، تهران
عزیزم.من نازنینم.بهترین کار برای اینکه نترسی اینه که هر 10_12 روز بری یه امپول تقویتی ب کمپلکس بزنیو سعی کنی که حتی جیکت هم در نیاد.من تقریبا الان به خاطر کم خونی و ضعف هر 10 روزی یه B_Complex,B12 میزنم.چند سال هم هست که امپولامو تنهایی میزنم.الان دیگه من فکر کنم چندتا امپول دردناک هم بزنم جیکم در نیاد.البته من از اینکه اخو اوخ کنم هم از بچگی خجالت میکشیدم.
نازنین جون ، من حتی از محیط تزریقات فراریم ! میترسم ! الانم 20 سالمه و از 3 راهنمایی که یه بار آمپول کرتن زدم دیگه تا الان نزدم ! حتی گریه هم میکنم ! چه کنم ؟
میخواستم نظر دوستان رو در مورد اینکه با هم بیشتر آشنا بشیم بدونم ما همگی فتیش اینجکشن هستیم و میتونیم وقت بیشتری رو تو دنیای مجازی باهم بگزرونیم پیشنهاد میکنم تو facebook دور هم جمع شیم من میخوام یک فن درست کنم به اسم iranian injection fetish کسی از من حمایت میکنه؟ ما اونجا دور هم جمع میشیم مطلب مینیویسیم لینک مبزاریم و باهم آشنا میشیم حتا با کسای دیگه که با این سایت آشنا نیستن ارتباط برقرار میکنیم
سلام.من سایه هستم.20 سالمه.خونمون تهرانه.ولی دانشجو رشت هستم.راستش این چند سالی که رشت بودم خیلی مریض شدمو حالم بد شد.در کل همه جور مریضی و انفوالانزایی رو تجربه کردم.برای هرکدوم هم چندتا امپول زدم.چند روز دیگه هم دوباره باید برم.تا الان هم پیچوندم.ترم جدید شروع شده.خلاصه از بحث دور نشیم.دو سال پیش که تازه قبول شده بودم اونجا مریض بودم.مامانم از تهران هی گفت برو دکتر ولی اصلا گوش ندادم تا اینکه رفتم اونجا.احساس دلتنگی و اینا کم بود مریضی هم بهش اضافه شد.بالاخره پا روی احساسم گذاشتمو رفتم دکتر.اون روز اماده شدمو رفتم یه بیمارستان کوچیک.دکتر که وضعیتمو دید گفت حالت خیلی خرابه.تموم برگه نسخه پر شد.تموم گوش و گلوم پر از عفونت بود.گفت امپولایی که برات نوشتمو باید بزنی.منم گفتم چشم.رفتم داروهامو گرفتم.نامرد هرچی امپول بود رو نوشته بود.3تا پنیسیلین یک میلیون و دویست و 2تا تقویتی و 2تا دگزامتازون .رفتم تزریقات.یه خانوم نسبتا پیر و بداخلاق اونجا بود.باید 3تا امپول اونروز میزدم.یه سرم هم داشتم.از فرداش هم تا 2روز روزی 2تا باید میزدم.از یه طرف به خودم میگفتم عجب گوهی خوردم.از طرف دیگه هم میگفتم نترس.زود تموم میشه.تو بزرگ شدی.خلاصه بعد از تست کردن رفتم کنار تخت و خانومه هم اومد بالا سرم.با اخم گفت چرا اماده نمیشی؟زود باش.کفشامو و پالتومو در اوردم.خوابیدمو شلوارمو تا وسط باسنم دادم پایین.از ترس دستام یخ کرده بود.خانومه هم پنبه رومالید و امپولو زدو کشید بیرون.دوباره اون یکی سمتمو پنبه مالیدو سرنگو فروکرد. من تا اینجا حتی یه اوخ کوچیک هم نگفتمو تحمل کردم.امپول سوم که پنیسیلین بود.پنبه رو مالید همون سمته امپول اولیه و زد اروم میگفتم اییییی و اون امپول سوم رو هم زدو گفت الان میام.منم جای امپولامو دو دستی میمالوندم. خانومه دوباره اومدو گفت برگرد سرمتو بزنم.گفتم چشم.شلوارمو تو حالت خوابیده با بدبختی دادم بالا و زیپشو بستمو اونم سرمم رو زدو رفت.جای امپولا به خصوص امپول اخری میسوخت.وقتی تموم شد خانومه اومدو درش اورد.لنگون لنگون رفتم خونه.فردا عصر دوباره رفتم همونجا.یکم شلوغ بود.نشستم تا نوبتم شد.رفتم داخل اتاق تزریقات.یه پنیسلین داشتم و یه دگزامتازون. همون خانوم دیروزی بودش.منم رفتم خوابیدم روی تخت و شلوارمو تا اونقدر که بتونه تزریق کنه از دو طرف دادم پایین.اونم اومدو امپول اولیو زد.سریعا بعد از اولی اون سمتمو پنبه مالید.سرنگ پر از مایع سفید رنگ پنیسلین رو تا ته تزریق کرد.بعد از تزریق اروم پاشودمو اومدم خونه.فرداش چون کلاس داشتم مجبور شدم زودتر برم امپولای اخرمو بزنم.لباسامو پوشیدمو کولیمو برداشتم و رفتم یه درمونگاه سرراه.رفتم داخل تزریقات.چند نفر توی نوبت بودن.یه خانم تقریبا 40 ساله که رفت تو.بعد از چند دقیقه لنگون لنگون اومد بیرون.بعدش یه دختر بچه که مادرش دستشو گرفت بردش تو.بعد از چند لحظه جیغ بچه بلند شد.بعد خانمی که تزریقات رو انجام میداد اومد بیرونو گفت نفر بعد.منم بلند شدم و رفتم امپولامو دادم خانومه.یکیش B12_B.Complex بود.اون یکیش هم که پنیسلین بود.ترسم دیگه تقریبا ریخته بود.فقط میدونستم که درد زیادی رو باید تحمل کنم.چون دو طرف باسنم کبود و ورم کرده بود.کولیمو گذاشتم گوشه تخت.کاپشنمو دراوردمو دکمه مانتومو چندتا شو از پایین باز کردم.خوابیدمو شلوارمو از دوطرف یکم دادم پایین.خانمه امپولارو اماده کردو اومد بالا سرم.این خانمه برعکس دیروزی مهربون بود.بهم گفت دخترم این دوتا امپولات درد داره.خودتو شل کن.گفتم چشم.دو روز که دارم میزنم.شلوارمو داد پایین ترو گفت اوه اوه...چه ناجوره وضع باسنت.پنبه رو مالید روی باسنمو گفت یه نفس عمیق بکش و امپول تقویتی رو زدو کشیدش بیرون.گوشه اون سمته شلوارمو داد پایین و پنبه الکلی رو مالید و گفت اماده هستی؟یه نفس عمیق بکش.یهو درد بدی رو احساس کردم.اشکم در اومد.تا اینکه امپولو تا ته تزریق کردو کشید بیرون.منم اروم از روی تخت اومدم پایین و لباسمو مرتب کردمو کاپشنمو پوشیدم.این کولیه لامصب همش میخورد به جای امپولام و دردش بیشتر میشد.از اونجا رفتم دانشگاه.تا اومدم خونه دیگه شب شده بود.ولی خوبی امپول اینه که ادم رو زود خوب میکنه.من خاطره زیاد دارم.بعدا براتون مینویسم.فعلا خداحافظ...
۳۹ نظر:
سلام تینا جان. مرسی که آپ می کنی. منتظر آپ بعدیت هستیم.
سلام خوبی؟
ببینم هیچ کس اینجا نیست که کاری کنه؟
نظری بده؟ چرا یدفعه سوت و کور میشه اینجا؟
یه سری از برو بچ که سر میزنن نظر دادن دیگه خبری ازشون نیست. مثلا همون نازنین که خاطره گذاشته بود یا بقیه. کجایین؟ اینقدر بیحال نباشین بیاین اینجارو زنده نگهدارین.
تینا خانم شما هم به عنوان مدیر اینجا باید یه کاری کنی کسی دل زده نشه. باز این سیامک که نظر میده یا من گاهی نظر دادم یعنی فقط ما اینجاییم؟؟؟
اگر کسی داستانی داره برام ایمیل کنه تا بنام خودش بذارم تو بلاگ. تو قسمت نظرات ننویسه
در مورد این دو تا آپ که این آخر کردی ممنون ولی لطفا عکس و داستان هم بزار ....خواهش
سلام
نوشتی دیدنی!
کلوزآپ از آمپول زدن به کپل یه پسر بچه!
چیه گریه کردن یه بچه دیدنیه!درد کشیدنش دیدنیه!دست و پا زدنش دیدنیه!زجر کشیدنش دیدنیه!بله آمپول براش مفیده ولی اینکه من و شما کلیپش رو بذاریم و ازش لذت ببریم اوج زشتیه!از ترسیدن دو تا دختر موقع زدن پنیسیلین لذت ببریم که دومیش از ترس داره سکته میکنه!دیدنیه؟؟؟!!از دیدن باسن لخت چندتا دختر که آگاهانه یا نا آگاهانه ازشون عکس و فیلم گرفتیم دیدنیه؟؟!اگه خواهر و مادر و برادر و پدر خودمون هم بودند دیدنی بود؟؟از اینکه بچه خودت موقع آمپول زدن روی زانوت خوابیده و اینجوری داره جیغ میزنه هم لذت میبردی؟کی میخوایم آدم بشیم!(اول به خودمم،من هم مثل شمام) بسه دیگه
سلام به همگي متاسفانه مدتي هست كه سايت youtube ف...ر شده لطفا يه راهكار بگيد چون تنها سايتي بود كه مي شد ازش فيلم امپول زدن به طور وسيع دانلود كرد
چرا ديگه خبري از عكس و داستان تو وبلاگتون نيست
يه پيشنهاد هم براي تينا خانم كه اينجا فيلم را براي دانلود مي ذارن چون حجم فيلم ها بالا است لطفا اول با نرم افزاري مثل
YouTube Downloader فيلم را به فرمت wmv يا avi در اوريد بعد توسط نرم افزار Windows Movie Maker ان را كم حجم كنيد و سپس ان را up load كنيد تا همگان بتوانند ان را دانلود كنند زيرا دانلود فايل هاي بالاتر از M3 براي خيلي از بينندگان وبلاگتان نامقدور مي باشد اگر روش كم حجم كردن فيلم ها را هم بخواهيد بگيد تا براتون پست كنم با تشكر فراوان
دیوونه ها به جای گشتن تو اینترنت دنبال عکس آمپول زدن. برین 1 کلاس تزریقات و برین توی 1 تزریقاتی کار کنین حالشو ببرین از سوزن تو کون مردم کردن.
به آقای ناشناسی که میگن " این دیدنیه یا این..." میخوام بگم آره دیدنی یه ! چون وقتی بچه بودیم و آمپول میزدیم و دست و پا میزدیم ، هیچکی به فریاد و گریه هامون توجه نمیکرد ! حالا میخوایم ببینیم چه لذتی داره !
سلام من زياد به اين وبلاگ ميام ولي اولين بار نظر ميدم منم همچين وبلاگي داشتم بعد از اين كه فيلترشد ديگه درست نكردم...من داستان ها وعكس هاو كليپ هاي زيادي داشتم بعضي هاشون حذف شد ولي يه سرياشونو هنوز دارم تيناجان اگه خواستي بهم بگو...راستي من يه كليپ ايراني هم داشتم كه متاسفانه حذف شد ولي سعي مي كنم دوباره گير بيارم...
دوستدار هميشگي اين وباگ و تينا كمند
kamandsahand@yahoo.com
سلام تینا جون-یه پیشنهاد اینبار از جایی که امپول می خوری عکس بگیر تو وب لاگت بذار
این هم یک سایت برای دوستداران کون آمپول خورده:
www.video75.com بری تو سایتش یه جای جستجو داره مثل گوگل که می تونی بزنی injection و کلی کون ببینی که دارن آمپول می خورن.
آیییییییییییییییییی کونم. هفته پیش من یه گهی خوردم کونم باید تاوانشو پس بده. از حمام برگشته بودم نشستم جلوی کولر و سینوزیت عود کردن همان و 20 تا پنی سیلین 120000 همان. تا حالا 6 تاشو زدم. فکر اون 12 تای دیگه رو می کنم کونم تیر می کشه. تازه آبروم هم رفته. چون هر روز تو تزریقاتی جیغم در میاد. کارم شده آمپول زدن و کمپرس یخ گذاشتن و خوابیدن.
من یک خاطره فرستادم به ایمیل تینا ولی توی سایت نیامد
دنبال یک دکتر میگردم که دست به آمپول نوشتنش خوب باشه مخصوصا در مورد عفونت
راهنمایی کنید به نفع همه تموم میشه
بهنام جان روزهای زوج می تونید برید به این آدرس:بلوار مرزداران بعد از درمانگاه شبانه روزی مرزذاران، مطب دکتر حسین وزیری.واسه همه چی آمپول می ده، خصوصا عفونت. ببینم چه می کنیا...
یعنی یکی پیدا نمی شه که یه رفیق تزریقاتی داشته باشه که بتونه کلیپ جور کنه واسمون!!عجیبه!!تو ایران به این بزرگی...خودتینا هم که گاهی هست 6 ماه نیست!آدمو دپرس میکنه تینا! تو که به رفیقت آمپول زدی، کلیپشم می داستی خب تینا جان...
تینا خوابه بابا!خاطرات و عکسا و کلیپاتونو بذارید همین جا تئ قسمت نظرات...
سلام من مليكا هستم. الان 17 سالمه . اين خاطره مال وقتي كه من8 سالم بود. يه روز داييم مي آد خونه و مي بينه كه من بي حالمو تب دارم. داييم آدم خيلي بزرگيه. قدش 190 خيليم گندس و خيلي مهربون. منم بچه كه بودم خيلي خجالتي بودم. با داييم رفتيم دكتر. توي مطب خيلي نمي ترسيدم. داييم هي باهام بازي مي كرد. رفتيم تو اتاق. اونجايه ميز بود واسه آقاي دكتر و يه مبلو چند تا صندلي با يه تخت. نشستم روي تختو دكتر كه يه پسر خيلي جوون بود معاينم كرد. بعد هي يه چيزايي به داييم مي گفت كه من نمي فهميدم. داييم منو بغل كرد نشوند روي مبل كنار خودش. دكترم داشت نسخه مي نوشت. به داييم يواش گفتم بهش بگو آمپول نده. داييمم گفت. دكتره با خنده بهم نگاه كرد گفت كوچولو اگه آمپول نزني خوب نمي شي. بعد به داييم گفت 6 تا پنيسيلين مي نويسم براش روزي دو تارو با هم بزنه. الانم بريد تزريقات. من از ترس خشكم زده بود. داييم گفت نمي شه نوبت اولو شما همينجا براش بزنيد. دكتر گفت بزار ببينم آخرين بار كي پنيسلين زده. عموم گفت ماه پيش. دكتر گفت باشه همين جا مي زنم. دوباره شروع كرد چيز نوشتن. من به داييم گفتم. مگه قول ندادي بگي آمپول نده. داييمم گفت ديدي كه دكتر گفت خوب نمي شي. خيلي ترسيده بودم. به داييم گفتم مي شه گريه كنم. گفت ؟آره اماگريه نداره. چند ثاني بيشتر نيس. دردت اومد رسيديم خونه منو بزن. دكتر نوشتنو تموم كرد بلند شدو رفت سراق يه قفسهو پشتش به ما بود. منم شروع كردم آروم آروم گريه كردن.آخه از آقاي دكتر خجالت مي كشيدم.داييم گفت مليكا دوس داري بعدش بريم اون اسباب بازي فروشي هر چيام دوست داشتي بخريم. من باز گريه مي كردم. هي داييم مسخره بازي در مي اورد. دكتره روشو طرف داييم كرد گفت بخوابونيدش رو تخت. داييمم به من گفت رو تخت بزنه برات. گفتم نه.منظورم اين بود كه اصلا نزنه. بعد داييم گفت رو پاي من براش بزنيد. منو همونطور كه گريه مي كردم زير بغلمو گرفتو دمرو خوابوند روي پاهاش. انقدر داييم بزرگه كه حس مي كردم خيلي بالام. بعد شلوارمو كشيد پايين تا دم رونم بعدم شرتمو از دو طرف كشيد پايين . تي شرتمم داد بالا. من هي بر مي گشتم بهش بگم دايي نزن .اونم گفت اگه تكون نخوريو خودتو شل كني اصلا دردت نمي آد. بعد دكتره با يه ظرف كه توش آمپولاو پنبه بود اومد يه صندليرو با پاش كشوند روبه روي مبلو نشست. بعد پنبه رو برداشت. به داييم گفت محكم نگهش داريد. داييمم با يه دستش كمرمو با يه دست ديگشم پاهامو محكم نگه داشت. ديگه گريم بيشتر شد. دكتر پنبه رو مي ماليد روي پاي چپم. هيمي گفت مليكا خانم پاتو شل كت. اينطوري دردت مي آد.بعد آمپولو برداشت فرو كرد. منم آروم گريه مي كرم. ديگه راه فراري نبود. چند بار تا 10 شمردم اما تموم نشده بود يهو دردش خيلي بيشتر شدو منم گريه مي كردم. بعد سوزنو كشيد بيرون. پنبه ماليد روش. مي دونستم يكي ديگم هست. دكتر پنبه رو بلا فاصله برداشت ماليد اون طرف. داييم گفت نمي شه يكم صبر كنيد آروم شه . گفت نه پني سيلينه خراب مي شه. بعد محكم فو كرد. منم دست خودم نبود پام سفته سفت شده بود هي به خودم مي گفتم الان تموم مي شه كه دكتره خيلي زود آمپولو در آورد گفت .تا خودشو شل نكنه نمي زنم. منم خيلي حرصم گرفته بود كه آمپولو نزده. پشتم از درد بي حس شده بود. كلي تلاش مو با گريه گفتم بزنيدودوباره زد. ديگه جيكم در نيومد. ولي اين يكي خيلي دردش بيشتر بود. انگار روي زخم آمپول مي زد.آخراش باز گريه مي كردمو مي گفتم تموم شد؟ بلا خره تموم شدو دكترم بي خيال رفت سر كارش. داييمم بعد چند دقيقه لباسامو جمعو جور كرد بغلم كرد گفت از آقاي دكتر خدافظي كن. از درد نمي تونستم چيزي بگم .به سختي باي باي كردم . اونم حواسش نبودو اومديم بيرون اتاق. همه ي بچه هاي مطب داشتن منو نگاه مي كردن
آفرین بچه ها دمتون گرم خیلی صفا دادین به اینجا دیگه نشد نظر ندم. ادامه بدین. منم سعی مینکم لینک کلیپ بدم. تینا خانم شما هم اینهمه لطف میکنی زودتر آپ کن. دست ملیکا خانم و بقیه هم درد نکنه بابت این خاطره و نظرات.
سلام.من سایه هستم 19 سالمه.هفته پیش بود که امپول زدم.اخه شدیدا ضعف داشتم.مامانم گفت برو امپول تقویتی بزن.رفتم داروخونه و یه امپول B.Complex,B_12 گرفتمو رفتم تزریقات. یه قبض گرفتمو رفتم تو.یه اقایی فقط تو تزریقات بود.منم تنها بودم.رفتم امپولو دادمو دراز کشیدمو شلوارمو شل کردمو اونم اومد کنارمو امپولو اماده کرد.منم گوشه شلوارمو دادم پایینو یه نفس عمیق کشیدم.تقریبا 5 میل سرنگ پر بود.بهم هم گفت ب کپلکس درد داره.امپولو زدمو جیکمم در نیومد.بعد تزریق هم یکم از روی شلوار مالیدمو پاشدم اومد خونه.
سلام بچه ها. امیدورام همگی خوب باشین. دستتون درد نکنه واقعا به اینجا دراین یه زندگی میدین. هر کی خودش رو معرفی میکنه لطف کنه حالا که سن میگه و اسم شهر محل زندگی هم بده تا همه بدونن این موضوع کجاها هم علاقه مند داره. البته این پیشنهاد هست و اصل بر آشنایی هست. ادامه بدین به کار. من احمد هستم 22 ساله از کرج
سلام من كمندم 20سالمه از كرج گفتم كه مي تونم واستون خاطره يا حتي عكس بفرستم اين تينا خانوم كه نگفت مي خواد يانه ولي من همين ا براتون مي ذارم:
14سالم بود با اين حال خيلي از آمپول مي ترسيدم همين حالا هم مي ترسم دكتر گفت 5تا پني سيلين داد روزي يه دونه
اولين بار بود كه پني سيلين مي زدم...براي همين خيلي مي ترسيدم دكتره اينو فهميد گفت نترس درد نداره انگار به بچه 2ساله دلداري ميده... مي خواستم دكتره رو خفه كنم...مجبور بودم بزنم... روز اول بايد تست مي دادم بعد تست رفتم رو تخت دراز كشيدم كمر بندمو باز كردم دراز كشيدم شلوارمو يه كم دادم پايين شرتمم دادم پايين اومد بالا سرم قلبم بد جوري مي زد سوزنو فرو كرد خيلي بد ميزد اين هموني بود كه ازش بدم ميومد نيم ساعت طول ميداد يه آمپول بزنه هي مي شمردم انگار نه انگار اعصابم داشت خورد مي شد اونم هي مي گفت نفش عميق بكش از درد داشتم مي مردم بالا خره تموم شد
بلند شدم تو دلم فقط فحش مي دادم اون روز قرار بود برم پيش دوست پسرم با اون وضعي كه داشتم نمي تونستم راه برم براي همينم زنگ زدم گفتم نمي تونم بيام...بهتره بگم فلجم كرده بود...مونده بودم 4تاي ديگرو چي كار كنم حتي مي خواستم نزنم الكي به مامانم بگم زدم...هزارتا راه به ذهنم خطور كرد ولي هيچكدوم به درد نخورد... بالاخره رفتم ولي اين دفعه با سهند(بي افم)... وقتي رفتم تو زنه منو كه با سهند ديد يه خنده اي تحويلم داد... منم اعتنا نكردم يه نگاه انداختم ديدم خدارو شكر اون نيست...يكي ديگه بود خيلي خوب زد تقريبا بگم اصلا نفهميدم پامم خيلي درد نمي كرد... ازش خواهش كردم بهم بگه چه موقع هايي هست وقتي گفت خوشحال شدم...گفتم پس من بقيه رو ميام پيش شما...خداحافظي كرديم و رفتيم اون روز با سهند نتو نستم باز برم بيرون چون مامانم زنگ زد گفت مي خوايم بريم خونه يكي از فاميلا...فرداش وبقيه رو هم رفتم پيش اون خيلي خوب مي زد خيالم راحت شده بود ولي بازم مي ترسيدم...
من چند وقت پیش سرمای شدیدی خورده بودم. به زور مامانم رفتم یک یمارستان ولی چون دیر بود همه ی دکتر های جوونشون مونده بودند. (یعنی همه ی دانشجو های پزشکی) یکی از اونها که پسر هم بود اومد جلو و منو بردتوی اتاق و من را معاینه کرد.یک کمی فکر کرد بعد گفت یک آمپول برات می نویسم یه دفعه رنگم پرید این رو کاملا فهمیدم آخه من خیلی از آمپول می ترسم . وقتی قیافه منو دید یه نیشخندی زد و گفت نترس ! دلم می خواست در اون لحظه خفش کنم. گفتم مرسی و اومدم بیرون. اول خواستم اصلا آمپول رو هم نگیرم ولی بعدش گفتم بگیرم نزنم. رفتم توی داروخانه ونسخه رو دادم . یه خانمی اونجا بود و خیلی گریه زاری می کرد می گفت پسرش یه سرماخوردگی ساده گرفته بوده ولی چون به موقع درمان نشده حالا زده به کلیه و قلبش . اول فکرکردم دروغ می گه ولی گفتم شاید واقعا اگه آمپول رو نزنم به همین وضعیت دچار شوم. پس آمپول رو گرفتم و رفتم توی تزریقات بیمارستان. یه خانم و آقایی و یک دختر بچه اونجا بودند. خانمه خیلی ترسیده بود و آقاهه داشت بهش دلداری می داد . دختربچه هم تقریبا 6 -7 سالش بود و بغل مامانش نشته بودو اروم گربه می کرد . من رفتم جلو و گفتم پنی سیلین دارم. خانمه که بیرون نشسته بود هم فوری آمپولمو گرفت و آماده کرد و گفت بهم بشینم روی صندلی . منم نشستم و آستینم رو دادم بالا اون هم پنبه الکلی رو رو دستم کشید و اروم سوزن رو وارد کرد و یه کمی از مایع سرنگ رو تزریق کرد. یه کمی سوخت. بعدهم 15 دقیقه من روی صندلی نشستم تا نوبتم بشه. خانمه رفت تو با شوهرش و یه دفعه صدای جیغ و گریش اومد. بعد که اومدن بیرون نوبت اون دختریچه بود. اون که رفت تو من ضربان قلبم بیشترو طپش قلب پیدا کردم. بعد از دو سه دقیقه دوباره در باز شد و آقای آمپولزن گفت خانم شما بیاین تو. اول فکرکردم کار اون بچه اینقد زود تمام شده ولی وقتی رفتم تو دیدم نزاشته بهش آمپول بزنن.آمپولزنه هم جای تستم رو دید و بهمه گفت برم روی تخت بخوابم . رفتم کنار تخت ایستادم و دکمه شلوارمو باز کردم و خوابیدم روی تخت . یک لحظه به خودم گفتم چه غلطی کردم اومدم آمپول بزنم . ولی دیگه دیر شده بود آقای آمپولزن با آمپول و پنبه بالای سرم بود. اول مانتومو زود بالا بعدش هم شلوارم رو خیلی محکم تا نصفه های باسنم کشید پایین . طوری که کاملا دوتا عضله ی باسنم جلوش بود. پنبه الکلی رو تقریبا وسط های باسنم کشید . تا سوزن رو روی باسنم گذاشت یه دفعه خودم رو سفت کردم طوری که باسنم مثل سنگ شده بود . بعد آمپول رو برد بالا و محکم وارد باسنم کرد . احساس می کردم بافت های بدنم خورد شده اند. تا شروع کرد به تزریق دیدم چقدر درد داره وشروع کردم به آی آی کردن . و خودم رو سفت کردم. آمپولزنه هم اول اروم ولی بعدش که دید من خودم رو شل نمی کنم محکم روی باسنم زد. من که حسابی داشتم درد می کشیدم سعی کردم خودم را شل کنم اون هم که دید که یه ذره خودم رو شل کردم به تزریقش ادامه داد و آمپول رو کامل تو باسنم تزریق کرد. بعد هم اون سوزن رو در آورد و روش رو پنبه گذاشت و یه کمی مالید و رفت . من هم که داشتم می مردم آروم دستم روی باسنم گذاشتم یه کمی مالیدمش و بلند شدم . کل پام داشت ذوق ذوق می کرد. یه کمی روی صندلی نشستم تا حالم جابیاد توی تمام این مدت مادر دختربچه داشت راضیش می کرد آمپولش رو بزنه که آخرش آمپولزنه با عصبانیت گفت بخوابونیدش ، یعنی چی نمی زنه مامان دختره هم همین کار رو کرد به زور خوابوندش روی پاش و منتظر شد آمپولزنه بیاد اون هم اومد و شورت و شلوار دختررو تا زیر باسنش کشید پایین و محکم پنبه رو کشید روی باسنش و آمپول رو بدون هیچ وقفه ای وارد باسنش کرد و شروع کرد به تزریق دختره هم همش جیغ می زد. منم که دیدم دلم نمیخواد گوشم کر بشه از جام بلند شدم رفتم بیرون پولم رو دادم و رفتم. صبا 18 ساله ، تهران
ولی من هنوزم میترسم بچه ها ! من 20 سالمه ولی در میرم از آمپول ! چی کار کنم ؟
عزیزم.من نازنینم.بهترین کار برای اینکه نترسی اینه که هر 10_12 روز بری یه امپول تقویتی ب کمپلکس بزنیو سعی کنی که حتی جیکت هم در نیاد.من تقریبا الان به خاطر کم خونی و ضعف هر 10 روزی یه B_Complex,B12 میزنم.چند سال هم هست که امپولامو تنهایی میزنم.الان دیگه من فکر کنم چندتا امپول دردناک هم بزنم جیکم در نیاد.البته من از اینکه اخو اوخ کنم هم از بچگی خجالت میکشیدم.
نازنین جون ، من حتی از محیط تزریقات فراریم ! میترسم ! الانم 20 سالمه و از 3 راهنمایی که یه بار آمپول کرتن زدم دیگه تا الان نزدم ! حتی گریه هم میکنم ! چه کنم ؟
من که واقعا از این کلیپ لذت بردم ! چه قدر بچه خودشو سفت میکنه ! عضلاتش قشنگ سفته !
میخواستم نظر دوستان رو در مورد اینکه با هم بیشتر آشنا بشیم بدونم ما همگی فتیش اینجکشن هستیم و میتونیم وقت بیشتری رو تو دنیای مجازی باهم بگزرونیم پیشنهاد میکنم تو facebook دور هم جمع شیم من میخوام یک فن درست کنم به اسم iranian injection fetish کسی از من حمایت میکنه؟ ما اونجا دور هم جمع میشیم مطلب مینیویسیم لینک مبزاریم و باهم آشنا میشیم حتا با کسای دیگه که با این سایت آشنا نیستن ارتباط برقرار میکنیم
الهی بمیرم چه دردی می کشه بچه.
من نتونستم ببینمدانلود سد اما با هیچ برنامه ای باز نشد
سلام.من سایه هستم.20 سالمه.خونمون تهرانه.ولی دانشجو رشت هستم.راستش این چند سالی که رشت بودم خیلی مریض شدمو حالم بد شد.در کل همه جور مریضی و انفوالانزایی رو تجربه کردم.برای هرکدوم هم چندتا امپول زدم.چند روز دیگه هم دوباره باید برم.تا الان هم پیچوندم.ترم جدید شروع شده.خلاصه از بحث دور نشیم.دو سال پیش که تازه قبول شده بودم اونجا مریض بودم.مامانم از تهران هی گفت برو دکتر ولی اصلا گوش ندادم تا اینکه رفتم اونجا.احساس دلتنگی و اینا کم بود مریضی هم بهش اضافه شد.بالاخره پا روی احساسم گذاشتمو رفتم دکتر.اون روز اماده شدمو رفتم یه بیمارستان کوچیک.دکتر که وضعیتمو دید گفت حالت خیلی خرابه.تموم برگه نسخه پر شد.تموم گوش و گلوم پر از عفونت بود.گفت امپولایی که برات نوشتمو باید بزنی.منم گفتم چشم.رفتم داروهامو گرفتم.نامرد هرچی امپول بود رو نوشته بود.3تا پنیسیلین یک میلیون و دویست و 2تا تقویتی و 2تا دگزامتازون .رفتم تزریقات.یه خانوم نسبتا پیر و بداخلاق اونجا بود.باید 3تا امپول اونروز میزدم.یه سرم هم داشتم.از فرداش هم تا 2روز روزی 2تا باید میزدم.از یه طرف به خودم میگفتم عجب گوهی خوردم.از طرف دیگه هم میگفتم نترس.زود تموم میشه.تو بزرگ شدی.خلاصه بعد از تست کردن رفتم کنار تخت و خانومه هم اومد بالا سرم.با اخم گفت چرا اماده نمیشی؟زود باش.کفشامو و پالتومو در اوردم.خوابیدمو شلوارمو تا وسط باسنم دادم پایین.از ترس دستام یخ کرده بود.خانومه هم پنبه رومالید و امپولو زدو کشید بیرون.دوباره اون یکی سمتمو پنبه مالیدو سرنگو فروکرد. من تا اینجا حتی یه اوخ کوچیک هم نگفتمو تحمل کردم.امپول سوم که پنیسیلین بود.پنبه رو مالید همون سمته امپول اولیه و زد اروم میگفتم اییییی و اون امپول سوم رو هم زدو گفت الان میام.منم جای امپولامو دو دستی میمالوندم. خانومه دوباره اومدو گفت برگرد سرمتو بزنم.گفتم چشم.شلوارمو تو حالت خوابیده با بدبختی دادم بالا و زیپشو بستمو اونم سرمم رو زدو رفت.جای امپولا به خصوص امپول اخری میسوخت.وقتی تموم شد خانومه اومدو درش اورد.لنگون لنگون رفتم خونه.فردا عصر دوباره رفتم همونجا.یکم شلوغ بود.نشستم تا نوبتم شد.رفتم داخل اتاق تزریقات.یه پنیسلین داشتم و یه دگزامتازون. همون خانوم دیروزی بودش.منم رفتم خوابیدم روی تخت و شلوارمو تا اونقدر که بتونه تزریق کنه از دو طرف دادم پایین.اونم اومدو امپول اولیو زد.سریعا بعد از اولی اون سمتمو پنبه مالید.سرنگ پر از مایع سفید رنگ پنیسلین رو تا ته تزریق کرد.بعد از تزریق اروم پاشودمو اومدم خونه.فرداش چون کلاس داشتم مجبور شدم زودتر برم امپولای اخرمو بزنم.لباسامو پوشیدمو کولیمو برداشتم و رفتم یه درمونگاه سرراه.رفتم داخل تزریقات.چند نفر توی نوبت بودن.یه خانم تقریبا 40 ساله که رفت تو.بعد از چند دقیقه لنگون لنگون اومد بیرون.بعدش یه دختر بچه که مادرش دستشو گرفت بردش تو.بعد از چند لحظه جیغ بچه بلند شد.بعد خانمی که تزریقات رو انجام میداد اومد بیرونو گفت نفر بعد.منم بلند شدم و رفتم امپولامو دادم خانومه.یکیش B12_B.Complex بود.اون یکیش هم که پنیسلین بود.ترسم دیگه تقریبا ریخته بود.فقط میدونستم که درد زیادی رو باید تحمل کنم.چون دو طرف باسنم کبود و ورم کرده بود.کولیمو گذاشتم گوشه تخت.کاپشنمو دراوردمو دکمه مانتومو چندتا شو از پایین باز کردم.خوابیدمو شلوارمو از دوطرف یکم دادم پایین.خانمه امپولارو اماده کردو اومد بالا سرم.این خانمه برعکس دیروزی مهربون بود.بهم گفت دخترم این دوتا امپولات درد داره.خودتو شل کن.گفتم چشم.دو روز که دارم میزنم.شلوارمو داد پایین ترو گفت اوه اوه...چه ناجوره وضع باسنت.پنبه رو مالید روی باسنمو گفت یه نفس عمیق بکش و امپول تقویتی رو زدو کشیدش بیرون.گوشه اون سمته شلوارمو داد پایین و پنبه الکلی رو مالید و گفت اماده هستی؟یه نفس عمیق بکش.یهو درد بدی رو احساس کردم.اشکم در اومد.تا اینکه امپولو تا ته تزریق کردو کشید بیرون.منم اروم از روی تخت اومدم پایین و لباسمو مرتب کردمو کاپشنمو پوشیدم.این کولیه لامصب همش میخورد به جای امپولام و دردش بیشتر میشد.از اونجا رفتم دانشگاه.تا اومدم خونه دیگه شب شده بود.ولی خوبی امپول اینه که ادم رو زود خوب میکنه.من خاطره زیاد دارم.بعدا براتون مینویسم.فعلا خداحافظ...
تینا جان سلام،چرا کلیپ پنج تایی که گذاشته بودی دانلود نمیشه؟منتظر زحمات بعدی ات هستم
سلام تینا،توی گوگل تایپ کن(چون کونمو دیده بود موقع آمپول زدن بهش ببینید خوشتون میاد)بعد روی وب (آمپول)کلیک کن.خیلی جالبه.
اين كليپ امپول زدن به كپل بچه را چطور ميه دانلود كردمن اينجوري 4شر را بلد نيستم يكي ياد بده
خدمات پرستاری(تزریقات وپانسمان) درمنزل
تزریق عضلانی 3500 تومان
تزریق زیرجلدی 3500 تومان
تزریق وریدی 4500 تومان
تزریق سرم 10000 تومان
کشیدن بخیه 3500 تومان
پانسمان 7000 تومان
بدون هزینه ایاب وذهاب
توسط امدادگرجهاددانشگاهی وتکنسین سابق مرکزآمبولانس
«مسعودنعیمی»
تلفن تماس 9198335799 0
9354484731 0
سوابق:
الف- 15سال امدادگری
ب-تکنسین سابق مرکزآمبولانس
پنی سیلین ،سفتریاکسون وب کمپلکس بابی حسی تزریق می شود.
masihnaimi@yahoo.com
میشه بگین این کلیپ کلوز آپ و کجا میتونم پیدا کنم؟خیلی دلم میخاد ببینم ممنون میشم اگه جوابمو بدین
تزریقات وپانسمان درمنزل بدون درد-عضلانی 8000تومان زیرجلدی 8000تومان وریدی 9000تومان سرم 20000تومان پانسمان 9000تومان- تلفن های تماس 09127633281 -09354484731توسط تکنسین مرکزآمبولانس مسعودنعیمی
سلام اینجا کسی خاطره نداره دیگه؟
تینا جان بچه ها کجایین
در صورت نیاز به تزریقات در منزل و درمانگاه تهران
لطفا به آیدی تلگرام
Rassna@ پیام بدهید
ارسال یک نظر