سلام تینا جان قشنگ بود 1- مامانه چه جذبه ای داشت 2- یارو چقدر طولش داد تا سوزنه بزنه تو 3- جالبه که داخل باسن زد نه به سمت بیرون کاشکی خود مامانه هم یک آمپول دردناک میخورد راستی تم جدید هم مبارک قشنگه
بچه ها بیخود هیجانیش نکنید! یه بچه مریضه و برای اینکه خوب بشه باید آمپول بزنه فقط همین! این رو بدونید که هیچ آدمی به خودی خوداز آمپول نمیترسه بلکه یک آمپول زن ناشیه که ترس رو به وجود میاره که ممکنه حتی تا ابد هم با فرد بمونه
به بچه رحمم اومد و میخواستم بعد از دیدن چند ثانیه ی اول دیگه نگاه نکنم ولی آخراش جالب شد هر چند دل ادم رو به درد میاره و سنگدلی بعضی پدر و مادرها..... چیزی نمیتونم بگم. این یکی از اون فیلم هایی بود که با وجود علاقه به امپول چندشم شد دیدنش و رحمم اومد به طفلکی
سلام اسم من نازنینه و19سال دارم.این قضیه که میخوام براتون بگم مربوط به زمستون پارساله.یادمه اون موقع توشهرما یه چندروزی بود که هوابه شدت سردبود.منم تویکی ازهمون روزا بود که داشتم ازکلاس برمیگیشتم خونه یه رگه هایی ازسرماخوردگی رو حس کردم.وقتی رسیدم خونه مامانم بهم یه قرص داد و اون شب خیلی زود خوابم برد.صبح که بیدارشدم بدنم کرخت بود وسرم درد میکرد و یه حال بدی داشتم که نگو.بزورازرو تخت پایین اومدم.رفتم سروصورتمو شستم وبرگشتم توهال دیدم مامانم ازنونوایی برگشته.حالموکه دید گفت رنگت پریده وبدترشدی.گفت صبحونتوکه خوردی سریع آماده شوبریم دکتر.گفتم نه استراحت کنم خوب میشم ولی اون قبول نکرد ومنو بزور راضی کرد.آخه کمترپیش اومده بودکه واسه سرماخوردگی برم دکترولی اینبارفرق داشت.بالاخره به درمانگاهی که ازخونمون خیلی دورنبودرفتیم خیلی درمونگاه با اینکه سرصبح بود دوسه نفری اونجا بودن.روزای عادی حتی یه مراجعه کننده هم نداشت.بعداز چند دقیقه رفتیم پیش دکتر که یه مرد حدودا 38ساله بودبایه عینک ذره بینی.من رو صندلی کناردکترنشستم ومامانم اونور.بعد دکترازم خواست توضیح بدم وخودشم چنتاسوال پرسید.بعد با یه دستگاه تویه گوشمودید وچوب بستنی رو زبونم گذاشت.بعد خواست فشارموبگیره که پالتوم نمیذاشت که مجبورشدم پالتومودربیارم که زیرش یه بلوز خونگی بود راستش یه خورده خجالت کشیدم.دکتر وقتی داشت فشارم میگرفت دستم درمرزترکیدن بود.بعد گوشیشو برداشت وخیلی راحت از زیرلباسم بردتو.وقتی سر گوشی رو روسینم گذاشت خیلی سردبود.بزورجلویه لرزیدنموگرفتم.بعد گوشی روپشت قفسه سینم گذاشت وگفت نفستو حبس کن.بالاخره کارمعاینه تموم شد ودکترگفت بایدآمپول بزنی.منم خواستم کم نیارم گفتم باشه.ولی وقتی از مطب بیرون اومدیم درگوش مامانم گفتم من آمپول نمیزنم.گفت مگه دست خودته.داروهاروگرفتیم دوباره برگشتیم تودرمونگاه.یه خانومه اونجا بودگفت اگه تزریق دارین برین طبقه بالا الان منم میام وداروهارم گرفت.مامانم خواست بیادکه گفتم بچه که نیستم خودم میرم.رفتم بالا یه چنتا تخت باپرده بودکه اول پالتومو درآوردم وروی یکی ازاون تختادرازکشیدم وشلوارمو یه خورده شل کردم.خانومه با دوتا آمپول اومدروسرمو گفت حاضری گفتم آره.خانومه شلوارمو تانیمه باسنم دادپایین وشرتمم همچنین وگفت شل کن منم اون موقع شل کردن انگاریادم رفته بود.بالاخره آمپولوزدویه خورده گیرش داد که جونم به لبم رسیدوقتی تموم شد پنبه روسفت فشاردادوآمپولوبیرون کشیدورفت سراغ اون طرف.آمپول اونورم زد ولی یه خورده بیشترطولش دادکه دردش بیشتربود.کارکه تموم شدپالتوموپوشیدم ورفتم پیش مامانم گفت چی شد.گفتم نپرس که پدرم دراومد وبعدازاون برگشتیم خونه... امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان.منتظرخاطرات شما هستم حالا.
۲۹ نظر:
آدم های مریض و بی وجدان از وحشت و ترس کودک معصومی لذت می برند!!!!
کمی انسان باشید و اخلاق داشته باشید!!
سلام
تینا جان قشنگ بود
1- مامانه چه جذبه ای داشت
2- یارو چقدر طولش داد تا سوزنه بزنه تو
3- جالبه که داخل باسن زد نه به سمت بیرون
کاشکی خود مامانه هم یک آمپول دردناک میخورد
راستی تم جدید هم مبارک قشنگه
به به تينا خانوم کم پيدايی
بچه ها بیخود هیجانیش نکنید!
یه بچه مریضه و برای اینکه خوب بشه باید آمپول بزنه فقط همین!
این رو بدونید که هیچ آدمی به خودی خوداز آمپول نمیترسه بلکه یک آمپول زن ناشیه که ترس رو به وجود میاره که ممکنه حتی تا ابد هم با فرد بمونه
خیلی زیبا جزاب بود ممنون
به بچه رحمم اومد و میخواستم بعد از دیدن چند ثانیه ی اول دیگه نگاه نکنم ولی آخراش جالب شد هر چند دل ادم رو به درد میاره و سنگدلی بعضی پدر و مادرها..... چیزی نمیتونم بگم. این یکی از اون فیلم هایی بود که با وجود علاقه به امپول چندشم شد دیدنش و رحمم اومد به طفلکی
بچه ها تو یو تیوب کلمه ی امپول رو سرچ کنید، این اقا پسر چه کرده! اون قضیه ی دوربین مخ ف ی رو عملی کرده. این هم کلیپ ایرانی هر چند زاویه مناسب نیست
khanomaye ampooli addam konid bara gape ampooli ;) sami_6speed9
اگه دوس دارین یه چنتا خاطره دارم بگم.عایا دوس دارین؟؟؟؟؟
chera man nemitoonam clip ha ra bebinam??????????
har kasi. az tehran balade ampol bezane in shomarame 09123785421
Khoshhal misham khaterehato bbeshnavam
داستان چرا اپ نمیشه؟دوساعت زحمت کشیدم.
برای چت آمپولی ای آیدی!!!!!!!
basaneman@yahoo.com
سلام اسم من نازنینه و19سال دارم.این قضیه که میخوام براتون بگم مربوط به زمستون پارساله.یادمه اون موقع توشهرما یه چندروزی بود که هوابه شدت سردبود.منم تویکی ازهمون روزا بود که داشتم ازکلاس برمیگیشتم خونه یه رگه هایی ازسرماخوردگی رو حس کردم.وقتی رسیدم خونه مامانم بهم یه قرص داد و اون شب خیلی زود خوابم برد.صبح که بیدارشدم بدنم کرخت بود وسرم درد میکرد و یه حال بدی داشتم که نگو.بزورازرو تخت پایین اومدم.رفتم سروصورتمو شستم وبرگشتم توهال دیدم مامانم ازنونوایی برگشته.حالموکه دید گفت رنگت پریده وبدترشدی.گفت صبحونتوکه خوردی سریع آماده شوبریم دکتر.گفتم نه استراحت کنم خوب میشم ولی اون قبول نکرد ومنو بزور راضی کرد.آخه کمترپیش اومده بودکه واسه سرماخوردگی برم دکترولی اینبارفرق داشت.بالاخره به درمانگاهی که ازخونمون خیلی دورنبودرفتیم خیلی درمونگاه با اینکه سرصبح بود دوسه نفری اونجا بودن.روزای عادی حتی یه مراجعه کننده هم نداشت.بعداز چند دقیقه رفتیم پیش دکتر که یه مرد حدودا 38ساله بودبایه عینک ذره بینی.من رو صندلی کناردکترنشستم ومامانم اونور.بعد دکترازم خواست توضیح بدم وخودشم چنتاسوال پرسید.بعد با یه دستگاه تویه گوشمودید وچوب بستنی رو زبونم گذاشت.بعد خواست فشارموبگیره که پالتوم نمیذاشت که مجبورشدم پالتومودربیارم که زیرش یه بلوز خونگی بود راستش یه خورده خجالت کشیدم.دکتر وقتی داشت فشارم میگرفت دستم درمرزترکیدن بود.بعد گوشیشو برداشت وخیلی راحت از زیرلباسم بردتو.وقتی سر گوشی رو روسینم گذاشت خیلی سردبود.بزورجلویه لرزیدنموگرفتم.بعد گوشی روپشت قفسه سینم گذاشت وگفت نفستو حبس کن.بالاخره کارمعاینه تموم شد ودکترگفت بایدآمپول بزنی.منم خواستم کم نیارم گفتم باشه.ولی وقتی از مطب بیرون اومدیم درگوش مامانم گفتم من آمپول نمیزنم.گفت مگه دست خودته.داروهاروگرفتیم دوباره برگشتیم تودرمونگاه.یه خانومه اونجا بودگفت اگه تزریق دارین برین طبقه بالا الان منم میام وداروهارم گرفت.مامانم خواست بیادکه گفتم بچه که نیستم خودم میرم.رفتم بالا یه چنتا تخت باپرده بودکه اول پالتومو درآوردم وروی یکی ازاون تختادرازکشیدم وشلوارمو یه خورده شل کردم.خانومه با دوتا آمپول اومدروسرمو گفت حاضری گفتم آره.خانومه شلوارمو تانیمه باسنم دادپایین وشرتمم همچنین وگفت شل کن منم اون موقع شل کردن انگاریادم رفته بود.بالاخره آمپولوزدویه خورده گیرش داد که جونم به لبم رسیدوقتی تموم شد پنبه روسفت فشاردادوآمپولوبیرون کشیدورفت سراغ اون طرف.آمپول اونورم زد ولی یه خورده بیشترطولش دادکه دردش بیشتربود.کارکه تموم شدپالتوموپوشیدم ورفتم پیش مامانم گفت چی شد.گفتم نپرس که پدرم دراومد وبعدازاون برگشتیم خونه...
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان.منتظرخاطرات شما هستم حالا.
تیناخانوم جون خودت زودزود آپ کن.آره قربون دستت...
خیلی خوشحال میشم وقتی می بینم یک نفر بدون اغراق، واقعیت رو مینویسه
ممنون نازنین!
ساده و زیبا بود
چه بی رمقن همه.آخه چرا اینجوریه؟
يكم فعال بشين
کجان بچه هااااااا ؟
هر کی باسن بزرگ و ژله ای داره پیام بده سامان 30
master_forhotgirl@yahoo.com
واييييي امپول
بچها چرا ديقه نمينويسيد خلوط شده
اتاق تزريقات با اون تختهاي سفيدش
اتاق تزريقات با اون تختهاي سفيدش
اخخخخ
اخخخخ
تزریقات وپانسمان درمنزل بدون درد-عضلانی 8000تومان زیرجلدی 8000تومان وریدی 9000تومان سرم 20000تومان پانسمان 9000تومان- تلفن های تماس 09127633281 -09354484731توسط تکنسین مرکزآمبولانس مسعودنعیمی
من آدم بدجنسی نیستم ولی از دیدن آمپول خوردن بچه ها ب زور و مقاومتشون و گریشون لذت میبرم ☺️
ارسال یک نظر