سلام من شراره هستم 26 ساله مجرد و تو تهران زندگی میکنم. اول از همه کسانی که تو این سایت فعالیت میکنند تشکر میکنم بعد میخوام یک خاطره از خودم که حدود 5 ماه پیش برام اتفاق افتاد رو تعریف کنم. یک روز بعد از ظهر دل درد شدیدی گرفتم و تا شب تحمل کردم ولی دیگه غیر قابل تحمل شد و با مامان و بابام رفتیم اورژانس بیمارستان نزدیک خونمون. ازم آزمایش گرفتن و متوجه چیزی نشدن بعد از معاینه و کلی فشار دادن شکمم حدس زدن که کیست تخمدان باشه تلفنی با یک دکتر زنان مشورت کردن اونهم تایید کرد و قرار شد من رو بخوابونن و عمل کنن. من اینقدر درد داشتم که داشتم بیهوش میشدم و حاضر بودم همون موقع عمل بشم ولی مامانم نگذاشت که به من دست بزنن. فوری به موبایل دکتر زنان خودش زنگ زد و قضیه رو تعریف کرد اونهم گفت ببریدش بیمارستانی که خودش عمل میکرد. سفارش ما رو کرد به بیمارستان که ما بریم اونجا تاکید هم کرد که تا صبح جز دادن مسکن کاری نکنن که خودش بیاد و معاینه ام کنه. شب رفتیم بیمارستان و با توجه به سفارشهای دکتر ما رو پذیرفتن تو بخش زنان تو یک اتاق 3 تخته یک تخت زیر پای بقیه اضافه کردن و من رو خوابوندن گفتن یک نفر فردا ترخیص میشه و تو میری جای اون بعد از عوض کردن لباسم یک پرستار امد بالا سرم اول یک سرم بهم زد بعد گفت برگرد 2 تا آمپول تو دستش بود پرسیدم امپول؟؟ گفت آره گفتم درد داره گفت از دردی که داری میکشی خیلی کمتره. راست میگفت انقدر درد داشتم که نفهمیدم کی زد وقتی رفت یک کم جای آمپولا سوخت. بعد از 10 دقیقه هی دردم کم شد و تا نیم ساعت بعد تقریبا دردم دیگه اروم شده بود ساعت حدود 10 شب بود. سرمم هم تموم شد و از دستم درآوردن. بلند شدم یک نگاهی به بقیه کردم تخت اولی یک خانومی بود که خواب بود تخت وسطی یک خانوم 52 ساله بود که خیلی خوش برخورد بود و تا باهاش چشم تو چشم شدم با لبخند بهم سلام کرد. سومی هم یک خانوم 28 ساله بود که تازه سزارین کرده بود و یقه اش باز بود و یک سینه اش رو دراورده بود و گذاشته بود تو دهن نوزادش. اونهم وقتی شیر دادنش تموم شد شروع کرد بامن صحبت کردن. 3تایی باهم صحبت کردیم اون خانومی که تازه زاییده بود گفت که فردا اگر معاینه اش کنند و مشکلی نباشه ترخیص میشه. از کمرش بیحس شده بود و کمر درد داشت ولی از زایمانش راضی بود. بچه اش هم خیلی بامزه بود. یکبار دیگه هم آوردنش تا شیرش بده. پرستار نوک سینه اش رو میگرفت و میکرد تو دهن دخترش . اون خانومه 52 ساله هم که به نظر من واقعا زن خوشگلی بود فردا وقت عمل داشت خودش میگفت عملش روی مثانه و رحمش و خیلی هم سنگینه. در مورد اون خانوم هم که خواب بود گفتن بچه اش تو شکمش سقط شده و دیروز کورتاژش کردن خیلی عصبی و افسرده است همه پرستاراهم از دستش عصبی شدن. اون خانوم جوان خوابش گرفت و خوابید اون مسن تره گفت من باید جیرم رو بخورم بعد بخوابم گفتم چه جیره ای گفت ساعت 11 یک امپول دارم من خواب و بیدار بودم که یک پرستار امد تو اتاق چشمام رو باز کردم خانومه دمر خوابید باسنش رو لخت کرد آمپولش نسبتا بزرگ بود پرستاره آمپول رو فرو کرد و اونهم ای ای کوتاهی کرد و تموم شد. یک آمپول دیگه هم دستش بود رفت سراغ اونیکی بیدارش کرد زنه چشماش رو باز کرد و گفت چی شده گفت تزریق داری هیچی نگفت همینطور که یکور بود پرستاره پیرهنش رو داد بالا و شلوارش رو داد پایین و آمپول رو زد صورت زنه رو به من بود چشماش رو از درد جمع کرده بود ولی چیزی نگفت. تا تموم شد یک کم با دستش باسنش رو مالید و دوباره خوابید. فردا صبح زود از درد بیدارشدم زنگ زدم پرستار امد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم رفت و با یک آمپول برگشت دمر خوابیدم ایندفعه سوزش سوزن رو تو پوستم و وارد شدن دارو رو کامل احساس کردم. ولی سریع دردم رو کم کرد. ساعت 8 و نیم صبح بود که دکتر مامانم با خود مامانم امدن بالا سرم. دکتر حالم رو پرسید و کلی سوال از احوالم و محل درد و چیزای دیگه پرسید. من رو برد یک اتاق دیگه کامل من رو معاینه کرد من رو لخت خوابونده بود و من جلوی مامانم خجالت میکشیدم از جلو و عقب معاینه شدم. دستور داد من رو بردن سونوگرافی با جواب سونوگرافی من رو بردن اتاق خودم اون خانومی که تازه زاییده بود داشت میرفت با همه خدا حافظی کرد و رفت. تختش رو آماده کردن برای من.
بعد از یکساعت دکتر امد و من رو ویزیت کرد ازم تاریخ پ.. قبلی رو پرسید و به مامانم رو کرد گفت خوب تا هفته دیگه خوب میشه و نیازی به عمل نیست فقط یک آزمایش خون هم باید بده تا من مطمئن بشم. از دستم خون گرفتن من همیشه میترسیدم سوزش فرو کردن آروم سرنگ تو دست خیلی بد بود. مامانم و دکتر رفتن دکتر برام قرص نوشت که پرستارا سر وقتش بهم بدن و قرار شد که فردا صبح بیاد و اگر مشکلی نبود ترخیص بشم. با اصرار من و دوستی که با مامانم داشت قرار شد بعد از ضهر که جواب آزمایش حاضر میشه دوباره برگرده و من رو ترخیص کنه. وقتی اونها رفتن 2 تا پرستار امدن تو اتاق و در رو بستن. من اولش ترسیدم ولی رفتن بالا سر تخت بغلی. همون خانومی که وقت عمل داشت. لباسهای بیمارستان رو دراوردن و یک گان تنش کردن آنژیو کت قبلی رو از دستش دراوردن و به هر 2 تا دستش آنژیوکت جدید زدن . از یک دستش خون گرفتن و به دست دیگه اش سرم زدن . شروع کردن زیر شکمش رو شیو کردن بعد از شیو کردن یکی از پرستارا شروع کرد به آماده کردن 4 تا سرنگ اونیکی هم گفت من میرم به اتاق عمل خبر بدم و به خدمه بگم بیان ببرنش . وقتی 4 تا آمپولا حاضر شد خانومه رو یک طرف خوابوند و اولین آمپول رو زد از درد چشماش رو جمع کرد و لباش رو گاز گرفت همون موقع صدای در زدن امد پرستار گفت بله همزمان هم سرنگ بعدی رو فرو کرد تو باسنش . گفتن امدیم مریض رو ببریم اتاق عمل پرستار همونطور که داشت پدال سرنگ رو فشار میداد گفت صبر کنید الان بهتون میگم بیاید تو. سرعتش رو برد بالا دومی هم تموم شد. سومی و چهارمی رو با فشار و سرعت تمام تزریق کرد خانومه خیلی ناله میکرد و به نظر مبومد حتی داره گریه میکنه ولی پرستاره کار خودش رو میکرد من خیلی وحشت کرده بودم که نکنه با من هم همچین رفتاری بشه. تو دلم دعا میکردم امروز مرخص بشم. بعدش خدمتکارا امدن و با برانکارد بردنش . اون یکی خانومه با من تنها بود شروع کردیم باهم صحبت کردن خیلی افسرده بود و تو نیم ساعت حرف زدن 3 بار گریه کرد. رفتم یک صندلی گذاشتم نزدیکش نشستم و کلی دلداریش دادم. سرم تو دستش بود تموم شد من رفتیم به یک پرستاره گفتم پرستاره امد سرم رو دراورد و بهش گفت آماده باش براش شستشو و رفت گفت وااای اصلا حالش رو ندارم گفتم مگه چیه گفت پدرم رو در میارن. 2 تا خانوم امدن و دررو بستن . تختای اون اتاق 2 تا میله عمودی داشت و روش 2 تا جای پا بود که مثل صندلی زنان زایمان برای معاینه بود. من رفتم سر تختم شلوارش رو دراوردن و پاهاش رو گذاشتن روی میله ها . یک وسیله پلاستیکی که تهش مخزن بود و سرش یک لوله 10 سانتی پراز یک مایع کردن و فشار دادن تو آلتش مواد رو خالی کردن تو . 2 بار این کار انجام شد البته اون مایع خالی میشد بعدش هم با اپلیکاتور یک شیاف واژینال گذاشتن همش ناله کرد تا کارشون تموم شد. بعد یکورش کردن و 2 تا آمپول رو با شدت تو باستش فشار دادن که آی آی کرد.
بعد از ظهر دکتر با مامانم امد و گفت عزیزم مشکل خاصی نداری تا پ ... بعدی خوب میشی فقط باید دارو هات رو مصرف کنی. 6 تا آمپول هرمون پروژسترون و شبی 2 تارو باهم تو یک سرنگ و 3 تا هم ب کمپلکس ب 12 که هرشب باید میزدم. 2تا هم آمپول مسکن داد گفت فکر نمیکنم دیگه دردش زیاد بشه ولی اگر دردش شدید شد بزنه. همون روزباید شروع میکردم دکتر گفت اولین آمپولات رو همینجا بزن و ترخیص شو برو. البته اگر پ... شدی دیگه داروهات رو قطع کن. یکی از پرسنل بیمارستان رو صدا کرد و نسخه رو داد که بره از داروخانه بیمارستان بگیره. من واقعا ترسیده بودم که پرستارای اونجا بهم آمپول بزنند به همین خاطر گفتم نمیخواد. بریم خونه یه جای دیگه میزنم دکتر گفت نخیر معلومه که نمیزنی باید 3 روز همینجا نگهت دارم خواستم جواب بدم مامانم یه چشم غره به معنی خفه شو بهم نشون داد که ساکت شدم. مامانم با دکتر سخت مشغول حرف زدن بود و جای 10 تا ویزیت در مورد خودش از دکتر سوال کرد. من هم ترسیده بودم و منتظر آمپولا بودم. داروهارو اوردن و دادن به مامانم دکتر یک پرستار رو صدا کرد و 4 تا از آمپولا با 2 تا سرنگ رو بهش داد و گفت که عضلانی به ایشون تزریق کن. به دستای پرستاره خیره شده بودم که داشت 2 تا سرنگ 5 سی سی رو پر میکرد. با اشاره مامانم فهمیدم باید برگردم دمر خوابیدم و مامانم شلوارم رو تا زیر کونم داد پایین شورت هم پام نبود. هم ترسیده بودم و هم از دکتر و مامانم خجالت میکشیدم مخصوصا اگر صدام درمیومد. سردی الکل رو روی باسنم حس کردم یهو پرستاره گفت چه خبره چقدر خودت رو سفت کردی شل کن فهمیدم غیر ارادی خودم رو سفت کردم با نفس عمیق و کلی تمرکز خودم رو شل کردم تا سوزش سوزن رو تو باسنم حس کردم سرم رو گذاشتم لای دستام درد خیلی کمی حس کردم و خوشحال شدم که دردش زیاد نبود تا دوباره سوزش دراوردن سوزن رو حس کردم. دیدم طرف دیگه ام رو داره الکل میزنه. دوباره سوزش سوزن و ایندفعه درد بیشتر توی باسنم یک کم ای ای کردم و دکتر گفت ب 12 چون توی آب مقطر حل میشه درد داره . اونهم زود تموم شد. مامانم یک کم باسنم رو مالید و شلوارم رو داد بالا برگشتم دکتر داشت خدا حافظی میکرد بلند شدم جواب دکتر رو بدم یکهو احساس کردم جای آمپول اولی همون هورمونیه چه دردی گرفت. بالاخره ترخیص شدم و رفتم خونه تا فردای اونروز بعد از ظهر مامانم گفت پاشو بریم آمپولت رو بزنیم من رو برد درمونگاه در خونه یک خانومه آمپولا رو گرفت و به من گفت بخواب وقتی خوابیدم بعد از چند دقیقه گفت حاضری گفتم بله امد ازش خواهش کردم هورمونی و ویتامین رو برعکس جاهای دیروزش بزنه. اونهم همینکار رو کرد گفتم خواهش میکنم یواش بزن اونهم یواش زد ولی پدرم درامد چون انقدر سوزن رو یواش میکرد تو پوستم که سوزش بدی داشت. درد داروهارو هم کم و بیش احساس کردم وقتی برگشتم خونه دو طرف باسنم درد داشت و انگار یک گردو هر طرف باسنم بود. روز آخر هم دوباره رفتم همونجا یک خانوم جوان بود دیگه سوزش سوزن برام مهم نبود خیلی هم خوب زد واقعا سوزن رو نفهمیدم و دارو رو هم خیلی سریع تزریق کرد. اون شب دیگه خیلی باسنم درد میکرد و مامانم از ای ای من موقع بلند شدن و نشستن فهمید خیلی درد میکشم تو اتاقم داشتم تلفن حرف میزدم که با یک ظرف آب داغ و حوله امد تو اتاق و من رو دمر خوابوند و برام ماساژ داد.
بعد از ظهر دکتر با مامانم امد و گفت عزیزم مشکل خاصی نداری تا پ ... بعدی خوب میشی فقط باید دارو هات رو مصرف کنی. 6 تا آمپول هرمون پروژسترون و شبی 2 تارو باهم تو یک سرنگ و 3 تا هم ب کمپلکس ب 12 که هرشب باید میزدم. 2تا هم آمپول مسکن داد گفت فکر نمیکنم دیگه دردش زیاد بشه ولی اگر دردش شدید شد بزنه. همون روزباید شروع میکردم دکتر گفت اولین آمپولات رو همینجا بزن و ترخیص شو برو. البته اگر پ... شدی دیگه داروهات رو قطع کن. یکی از پرسنل بیمارستان رو صدا کرد و نسخه رو داد که بره از داروخانه بیمارستان بگیره. من واقعا ترسیده بودم که پرستارای اونجا بهم آمپول بزنند به همین خاطر گفتم نمیخواد. بریم خونه یه جای دیگه میزنم دکتر گفت نخیر معلومه که نمیزنی باید 3 روز همینجا نگهت دارم خواستم جواب بدم مامانم یه چشم غره به معنی خفه شو بهم نشون داد که ساکت شدم. مامانم با دکتر سخت مشغول حرف زدن بود و جای 10 تا ویزیت در مورد خودش از دکتر سوال کرد. من هم ترسیده بودم و منتظر آمپولا بودم. داروهارو اوردن و دادن به مامانم دکتر یک پرستار رو صدا کرد و 4 تا از آمپولا با 2 تا سرنگ رو بهش داد و گفت که عضلانی به ایشون تزریق کن. به دستای پرستاره خیره شده بودم که داشت 2 تا سرنگ 5 سی سی رو پر میکرد. با اشاره مامانم فهمیدم باید برگردم دمر خوابیدم و مامانم شلوارم رو تا زیر کونم داد پایین شورت هم پام نبود. هم ترسیده بودم و هم از دکتر و مامانم خجالت میکشیدم مخصوصا اگر صدام درمیومد. سردی الکل رو روی باسنم حس کردم یهو پرستاره گفت چه خبره چقدر خودت رو سفت کردی شل کن فهمیدم غیر ارادی خودم رو سفت کردم با نفس عمیق و کلی تمرکز خودم رو شل کردم تا سوزش سوزن رو تو باسنم حس کردم سرم رو گذاشتم لای دستام درد خیلی کمی حس کردم و خوشحال شدم که دردش زیاد نبود تا دوباره سوزش دراوردن سوزن رو حس کردم. دیدم طرف دیگه ام رو داره الکل میزنه. دوباره سوزش سوزن و ایندفعه درد بیشتر توی باسنم یک کم ای ای کردم و دکتر گفت ب 12 چون توی آب مقطر حل میشه درد داره . اونهم زود تموم شد. مامانم یک کم باسنم رو مالید و شلوارم رو داد بالا برگشتم دکتر داشت خدا حافظی میکرد بلند شدم جواب دکتر رو بدم یکهو احساس کردم جای آمپول اولی همون هورمونیه چه دردی گرفت. بالاخره ترخیص شدم و رفتم خونه تا فردای اونروز بعد از ظهر مامانم گفت پاشو بریم آمپولت رو بزنیم من رو برد درمونگاه در خونه یک خانومه آمپولا رو گرفت و به من گفت بخواب وقتی خوابیدم بعد از چند دقیقه گفت حاضری گفتم بله امد ازش خواهش کردم هورمونی و ویتامین رو برعکس جاهای دیروزش بزنه. اونهم همینکار رو کرد گفتم خواهش میکنم یواش بزن اونهم یواش زد ولی پدرم درامد چون انقدر سوزن رو یواش میکرد تو پوستم که سوزش بدی داشت. درد داروهارو هم کم و بیش احساس کردم وقتی برگشتم خونه دو طرف باسنم درد داشت و انگار یک گردو هر طرف باسنم بود. روز آخر هم دوباره رفتم همونجا یک خانوم جوان بود دیگه سوزش سوزن برام مهم نبود خیلی هم خوب زد واقعا سوزن رو نفهمیدم و دارو رو هم خیلی سریع تزریق کرد. اون شب دیگه خیلی باسنم درد میکرد و مامانم از ای ای من موقع بلند شدن و نشستن فهمید خیلی درد میکشم تو اتاقم داشتم تلفن حرف میزدم که با یک ظرف آب داغ و حوله امد تو اتاق و من رو دمر خوابوند و برام ماساژ داد.
خدمات پرستاری(تزریقات وپانسمان) درمنزل تزریق عضلانی 3500 تومان
تزریق زیرجلدی 3500 تومان
تزریق وریدی 4500 تومان
تزریق سرم 10000 تومان
کشیدن بخیه 3500 تومان
پانسمان 7000 تومان
بدون هزینه ایاب وذهاب
توسط امدادگرجهاددانشگاهی وتکنسین سابق مرکزآمبولانس
«مسعودنعیمی»
تلفن تماس 9198335799 0 9354484731 0 سوابق: الف- 15سال امدادگری ب-تکنسین سابق مرکزآمبولانس پنی سیلین ،سفتریاکسون وب کمپلکس بابی حسی تزریق می شود. واکسیناسیون مدارس درروزهای پنج شنبه پذیرفته می شود
۱۹ نظر:
تینا خانوم یاد بگیر حالا اگر تو بودی چه قشقرقی که به پا نمی کردی !!!!!!!!
http://www.youtube.com/watch?v=7Gh77nCwphE&feature=related
تینا جون سلام
دستت درد نکنه خیلی خوب بود فقط اگر میشه فیلمایی که بچه ها میترسن بیشتر بگذار
یاد بچگیهای خودم افتادم
البته من از گریه کلینیک رو خراب میکردم
سلام من شراره هستم 26 ساله مجرد و تو تهران زندگی میکنم. اول از همه کسانی که تو این سایت فعالیت میکنند تشکر میکنم بعد میخوام یک خاطره از خودم که حدود 5 ماه پیش برام اتفاق افتاد رو تعریف کنم.
یک روز بعد از ظهر دل درد شدیدی گرفتم و تا شب تحمل کردم ولی دیگه غیر قابل تحمل شد و با مامان و بابام رفتیم اورژانس بیمارستان نزدیک خونمون. ازم آزمایش گرفتن و متوجه چیزی نشدن بعد از معاینه و کلی فشار دادن شکمم حدس زدن که کیست تخمدان باشه تلفنی با یک دکتر زنان مشورت کردن اونهم تایید کرد و قرار شد من رو بخوابونن و عمل کنن. من اینقدر درد داشتم که داشتم بیهوش میشدم و حاضر بودم همون موقع عمل بشم ولی مامانم نگذاشت که به من دست بزنن. فوری به موبایل دکتر زنان خودش زنگ زد و قضیه رو تعریف کرد اونهم گفت ببریدش بیمارستانی که خودش عمل میکرد. سفارش ما رو کرد به بیمارستان که ما بریم اونجا تاکید هم کرد که تا صبح جز دادن مسکن کاری نکنن که خودش بیاد و معاینه ام کنه.
شب رفتیم بیمارستان و با توجه به سفارشهای دکتر ما رو پذیرفتن تو بخش زنان تو یک اتاق 3 تخته یک تخت زیر پای بقیه اضافه کردن و من رو خوابوندن گفتن یک نفر فردا ترخیص میشه و تو میری جای اون بعد از عوض کردن لباسم یک پرستار امد بالا سرم اول یک سرم بهم زد بعد گفت برگرد 2 تا آمپول تو دستش بود پرسیدم امپول؟؟ گفت آره گفتم درد داره گفت از دردی که داری میکشی خیلی کمتره. راست میگفت انقدر درد داشتم که نفهمیدم کی زد وقتی رفت یک کم جای آمپولا سوخت. بعد از 10 دقیقه هی دردم کم شد و تا نیم ساعت بعد تقریبا دردم دیگه اروم شده بود ساعت حدود 10 شب بود. سرمم هم تموم شد و از دستم درآوردن. بلند شدم یک نگاهی به بقیه کردم تخت اولی یک خانومی بود که خواب بود تخت وسطی یک خانوم 52 ساله بود که خیلی خوش برخورد بود و تا باهاش چشم تو چشم شدم با لبخند بهم سلام کرد. سومی هم یک خانوم 28 ساله بود که تازه سزارین کرده بود و یقه اش باز بود و یک سینه اش رو دراورده بود و گذاشته بود تو دهن نوزادش. اونهم وقتی شیر دادنش تموم شد شروع کرد بامن صحبت کردن.
3تایی باهم صحبت کردیم اون خانومی که تازه زاییده بود گفت که فردا اگر معاینه اش کنند و مشکلی نباشه ترخیص میشه. از کمرش بیحس شده بود و کمر درد داشت ولی از زایمانش راضی بود. بچه اش هم خیلی بامزه بود. یکبار دیگه هم آوردنش تا شیرش بده. پرستار نوک سینه اش رو میگرفت و میکرد تو دهن دخترش . اون خانومه 52 ساله هم که به نظر من واقعا زن خوشگلی بود فردا وقت عمل داشت خودش میگفت عملش روی مثانه و رحمش و خیلی هم سنگینه. در مورد اون خانوم هم که خواب بود گفتن بچه اش تو شکمش سقط شده و دیروز کورتاژش کردن خیلی عصبی و افسرده است همه پرستاراهم از دستش عصبی شدن.
اون خانوم جوان خوابش گرفت و خوابید اون مسن تره گفت من باید جیرم رو بخورم بعد بخوابم گفتم چه جیره ای گفت ساعت 11 یک امپول دارم من خواب و بیدار بودم که یک پرستار امد تو اتاق چشمام رو باز کردم خانومه دمر خوابید باسنش رو لخت کرد آمپولش نسبتا بزرگ بود پرستاره آمپول رو فرو کرد و اونهم ای ای کوتاهی کرد و تموم شد. یک آمپول دیگه هم دستش بود رفت سراغ اونیکی بیدارش کرد زنه چشماش رو باز کرد و گفت چی شده گفت تزریق داری هیچی نگفت همینطور که یکور بود پرستاره پیرهنش رو داد بالا و شلوارش رو داد پایین و آمپول رو زد صورت زنه رو به من بود چشماش رو از درد جمع کرده بود ولی چیزی نگفت. تا تموم شد یک کم با دستش باسنش رو مالید و دوباره خوابید.
فردا صبح زود از درد بیدارشدم زنگ زدم پرستار امد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم رفت و با یک آمپول برگشت دمر خوابیدم ایندفعه سوزش سوزن رو تو پوستم و وارد شدن دارو رو کامل احساس کردم. ولی سریع دردم رو کم کرد. ساعت 8 و نیم صبح بود که دکتر مامانم با خود مامانم امدن بالا سرم. دکتر حالم رو پرسید و کلی سوال از احوالم و محل درد و چیزای دیگه پرسید. من رو برد یک اتاق دیگه کامل من رو معاینه کرد من رو لخت خوابونده بود و من جلوی مامانم خجالت میکشیدم از جلو و عقب معاینه شدم. دستور داد من رو بردن سونوگرافی با جواب سونوگرافی من رو بردن اتاق خودم اون خانومی که تازه زاییده بود داشت میرفت با همه خدا حافظی کرد و رفت. تختش رو آماده کردن برای من.
بعد از یکساعت دکتر امد و من رو ویزیت کرد ازم تاریخ پ.. قبلی رو پرسید و به مامانم رو کرد گفت خوب تا هفته دیگه خوب میشه و نیازی به عمل نیست فقط یک آزمایش خون هم باید بده تا من مطمئن بشم. از دستم خون گرفتن من همیشه میترسیدم سوزش فرو کردن آروم سرنگ تو دست خیلی بد بود. مامانم و دکتر رفتن دکتر برام قرص نوشت که پرستارا سر وقتش بهم بدن و قرار شد که فردا صبح بیاد و اگر مشکلی نبود ترخیص بشم. با اصرار من و دوستی که با مامانم داشت قرار شد بعد از ضهر که جواب آزمایش حاضر میشه دوباره برگرده و من رو ترخیص کنه.
وقتی اونها رفتن 2 تا پرستار امدن تو اتاق و در رو بستن. من اولش ترسیدم ولی رفتن بالا سر تخت بغلی. همون خانومی که وقت عمل داشت. لباسهای بیمارستان رو دراوردن و یک گان تنش کردن آنژیو کت قبلی رو از دستش دراوردن و به هر 2 تا دستش آنژیوکت جدید زدن . از یک دستش خون گرفتن و به دست دیگه اش سرم زدن . شروع کردن زیر شکمش رو شیو کردن بعد از شیو کردن یکی از پرستارا شروع کرد به آماده کردن 4 تا سرنگ اونیکی هم گفت من میرم به اتاق عمل خبر بدم و به خدمه بگم بیان ببرنش .
وقتی 4 تا آمپولا حاضر شد خانومه رو یک طرف خوابوند و اولین آمپول رو زد از درد چشماش رو جمع کرد و لباش رو گاز گرفت همون موقع صدای در زدن امد پرستار گفت بله همزمان هم سرنگ بعدی رو فرو کرد تو باسنش . گفتن امدیم مریض رو ببریم اتاق عمل پرستار همونطور که داشت پدال سرنگ رو فشار میداد گفت صبر کنید الان بهتون میگم بیاید تو. سرعتش رو برد بالا دومی هم تموم شد. سومی و چهارمی رو با فشار و سرعت تمام تزریق کرد خانومه خیلی ناله میکرد و به نظر مبومد حتی داره گریه میکنه ولی پرستاره کار خودش رو میکرد من خیلی وحشت کرده بودم که نکنه با من هم همچین رفتاری بشه. تو دلم دعا میکردم امروز مرخص بشم. بعدش خدمتکارا امدن و با برانکارد بردنش .
اون یکی خانومه با من تنها بود شروع کردیم باهم صحبت کردن خیلی افسرده بود و تو نیم ساعت حرف زدن 3 بار گریه کرد. رفتم یک صندلی گذاشتم نزدیکش نشستم و کلی دلداریش دادم. سرم تو دستش بود تموم شد من رفتیم به یک پرستاره گفتم پرستاره امد سرم رو دراورد و بهش گفت آماده باش براش شستشو و رفت گفت وااای اصلا حالش رو ندارم گفتم مگه چیه گفت پدرم رو در میارن. 2 تا خانوم امدن و دررو بستن . تختای اون اتاق 2 تا میله عمودی داشت و روش 2 تا جای پا بود که مثل صندلی زنان زایمان برای معاینه بود.
من رفتم سر تختم شلوارش رو دراوردن و پاهاش رو گذاشتن روی میله ها . یک وسیله پلاستیکی که تهش مخزن بود و سرش یک لوله 10 سانتی پراز یک مایع کردن و فشار دادن تو آلتش مواد رو خالی کردن تو . 2 بار این کار انجام شد البته اون مایع خالی میشد بعدش هم با اپلیکاتور یک شیاف واژینال گذاشتن همش ناله کرد تا کارشون تموم شد. بعد یکورش کردن و 2 تا آمپول رو با شدت تو باستش فشار دادن که آی آی کرد.
بعد از ظهر دکتر با مامانم امد و گفت عزیزم مشکل خاصی نداری تا پ ... بعدی خوب میشی فقط باید دارو هات رو مصرف کنی. 6 تا آمپول هرمون پروژسترون و شبی 2 تارو باهم تو یک سرنگ و 3 تا هم ب کمپلکس ب 12 که هرشب باید میزدم. 2تا هم آمپول مسکن داد گفت فکر نمیکنم دیگه دردش زیاد بشه ولی اگر دردش شدید شد بزنه. همون روزباید شروع میکردم دکتر گفت اولین آمپولات رو همینجا بزن و ترخیص شو برو. البته اگر پ... شدی دیگه داروهات رو قطع کن. یکی از پرسنل بیمارستان رو صدا کرد و نسخه رو داد که بره از داروخانه بیمارستان بگیره. من واقعا ترسیده بودم که پرستارای اونجا بهم آمپول بزنند به همین خاطر گفتم نمیخواد. بریم خونه یه جای دیگه میزنم دکتر گفت نخیر معلومه که نمیزنی باید 3 روز همینجا نگهت دارم خواستم جواب بدم مامانم یه چشم غره به معنی خفه شو بهم نشون داد که ساکت شدم.
مامانم با دکتر سخت مشغول حرف زدن بود و جای 10 تا ویزیت در مورد خودش از دکتر سوال کرد. من هم ترسیده بودم و منتظر آمپولا بودم. داروهارو اوردن و دادن به مامانم دکتر یک پرستار رو صدا کرد و 4 تا از آمپولا با 2 تا سرنگ رو بهش داد و گفت که عضلانی به ایشون تزریق کن. به دستای پرستاره خیره شده بودم که داشت 2 تا سرنگ 5 سی سی رو پر میکرد. با اشاره مامانم فهمیدم باید برگردم دمر خوابیدم و مامانم شلوارم رو تا زیر کونم داد پایین شورت هم پام نبود. هم ترسیده بودم و هم از دکتر و مامانم خجالت میکشیدم مخصوصا اگر صدام درمیومد.
سردی الکل رو روی باسنم حس کردم یهو پرستاره گفت چه خبره چقدر خودت رو سفت کردی شل کن فهمیدم غیر ارادی خودم رو سفت کردم با نفس عمیق و کلی تمرکز خودم رو شل کردم تا سوزش سوزن رو تو باسنم حس کردم سرم رو گذاشتم لای دستام درد خیلی کمی حس کردم و خوشحال شدم که دردش زیاد نبود تا دوباره سوزش دراوردن سوزن رو حس کردم. دیدم طرف دیگه ام رو داره الکل میزنه. دوباره سوزش سوزن و ایندفعه درد بیشتر توی باسنم یک کم ای ای کردم و دکتر گفت ب 12 چون توی آب مقطر حل میشه درد داره . اونهم زود تموم شد. مامانم یک کم باسنم رو مالید و شلوارم رو داد بالا برگشتم دکتر داشت خدا حافظی میکرد بلند شدم جواب دکتر رو بدم یکهو احساس کردم جای آمپول اولی همون هورمونیه چه دردی گرفت. بالاخره ترخیص شدم و رفتم خونه تا فردای اونروز
بعد از ظهر مامانم گفت پاشو بریم آمپولت رو بزنیم من رو برد درمونگاه در خونه یک خانومه آمپولا رو گرفت و به من گفت بخواب وقتی خوابیدم بعد از چند دقیقه گفت حاضری گفتم بله امد ازش خواهش کردم هورمونی و ویتامین رو برعکس جاهای دیروزش بزنه. اونهم همینکار رو کرد گفتم خواهش میکنم یواش بزن اونهم یواش زد ولی پدرم درامد چون انقدر سوزن رو یواش میکرد تو پوستم که سوزش بدی داشت. درد داروهارو هم کم و بیش احساس کردم وقتی برگشتم خونه دو طرف باسنم درد داشت و انگار یک گردو هر طرف باسنم بود.
روز آخر هم دوباره رفتم همونجا یک خانوم جوان بود دیگه سوزش سوزن برام مهم نبود خیلی هم خوب زد واقعا سوزن رو نفهمیدم و دارو رو هم خیلی سریع تزریق کرد. اون شب دیگه خیلی باسنم درد میکرد و مامانم از ای ای من موقع بلند شدن و نشستن فهمید خیلی درد میکشم تو اتاقم داشتم تلفن حرف میزدم که با یک ظرف آب داغ و حوله امد تو اتاق و من رو دمر خوابوند و برام ماساژ داد.
بعد از ظهر دکتر با مامانم امد و گفت عزیزم مشکل خاصی نداری تا پ ... بعدی خوب میشی فقط باید دارو هات رو مصرف کنی. 6 تا آمپول هرمون پروژسترون و شبی 2 تارو باهم تو یک سرنگ و 3 تا هم ب کمپلکس ب 12 که هرشب باید میزدم. 2تا هم آمپول مسکن داد گفت فکر نمیکنم دیگه دردش زیاد بشه ولی اگر دردش شدید شد بزنه. همون روزباید شروع میکردم دکتر گفت اولین آمپولات رو همینجا بزن و ترخیص شو برو. البته اگر پ... شدی دیگه داروهات رو قطع کن. یکی از پرسنل بیمارستان رو صدا کرد و نسخه رو داد که بره از داروخانه بیمارستان بگیره. من واقعا ترسیده بودم که پرستارای اونجا بهم آمپول بزنند به همین خاطر گفتم نمیخواد. بریم خونه یه جای دیگه میزنم دکتر گفت نخیر معلومه که نمیزنی باید 3 روز همینجا نگهت دارم خواستم جواب بدم مامانم یه چشم غره به معنی خفه شو بهم نشون داد که ساکت شدم.
مامانم با دکتر سخت مشغول حرف زدن بود و جای 10 تا ویزیت در مورد خودش از دکتر سوال کرد. من هم ترسیده بودم و منتظر آمپولا بودم. داروهارو اوردن و دادن به مامانم دکتر یک پرستار رو صدا کرد و 4 تا از آمپولا با 2 تا سرنگ رو بهش داد و گفت که عضلانی به ایشون تزریق کن. به دستای پرستاره خیره شده بودم که داشت 2 تا سرنگ 5 سی سی رو پر میکرد. با اشاره مامانم فهمیدم باید برگردم دمر خوابیدم و مامانم شلوارم رو تا زیر کونم داد پایین شورت هم پام نبود. هم ترسیده بودم و هم از دکتر و مامانم خجالت میکشیدم مخصوصا اگر صدام درمیومد.
سردی الکل رو روی باسنم حس کردم یهو پرستاره گفت چه خبره چقدر خودت رو سفت کردی شل کن فهمیدم غیر ارادی خودم رو سفت کردم با نفس عمیق و کلی تمرکز خودم رو شل کردم تا سوزش سوزن رو تو باسنم حس کردم سرم رو گذاشتم لای دستام درد خیلی کمی حس کردم و خوشحال شدم که دردش زیاد نبود تا دوباره سوزش دراوردن سوزن رو حس کردم. دیدم طرف دیگه ام رو داره الکل میزنه. دوباره سوزش سوزن و ایندفعه درد بیشتر توی باسنم یک کم ای ای کردم و دکتر گفت ب 12 چون توی آب مقطر حل میشه درد داره . اونهم زود تموم شد. مامانم یک کم باسنم رو مالید و شلوارم رو داد بالا برگشتم دکتر داشت خدا حافظی میکرد بلند شدم جواب دکتر رو بدم یکهو احساس کردم جای آمپول اولی همون هورمونیه چه دردی گرفت. بالاخره ترخیص شدم و رفتم خونه تا فردای اونروز
بعد از ظهر مامانم گفت پاشو بریم آمپولت رو بزنیم من رو برد درمونگاه در خونه یک خانومه آمپولا رو گرفت و به من گفت بخواب وقتی خوابیدم بعد از چند دقیقه گفت حاضری گفتم بله امد ازش خواهش کردم هورمونی و ویتامین رو برعکس جاهای دیروزش بزنه. اونهم همینکار رو کرد گفتم خواهش میکنم یواش بزن اونهم یواش زد ولی پدرم درامد چون انقدر سوزن رو یواش میکرد تو پوستم که سوزش بدی داشت. درد داروهارو هم کم و بیش احساس کردم وقتی برگشتم خونه دو طرف باسنم درد داشت و انگار یک گردو هر طرف باسنم بود.
روز آخر هم دوباره رفتم همونجا یک خانوم جوان بود دیگه سوزش سوزن برام مهم نبود خیلی هم خوب زد واقعا سوزن رو نفهمیدم و دارو رو هم خیلی سریع تزریق کرد. اون شب دیگه خیلی باسنم درد میکرد و مامانم از ای ای من موقع بلند شدن و نشستن فهمید خیلی درد میکشم تو اتاقم داشتم تلفن حرف میزدم که با یک ظرف آب داغ و حوله امد تو اتاق و من رو دمر خوابوند و برام ماساژ داد.
بچه ها تو youtubeبزنیدpenisilina!!!خیییلیی کلیپش باحاله:)))
سلام. من دنبال یه نفر می گردم تو یه درمونگاه کار تزریقات انجام بده.می خوام دوستم و ببرم پیشش که خیلی دردناک بهش تزریق کنه. کسی هست؟
سلام.کسی هیت که دوست داشته باشه آمپول بخوره؟با درد زیاد.مخصوصا آقایون.من دوست دارم آمپول دردناک بزنم به بقیه.اگه کسی دوست داره بگه.
سارا جان id بده لطفا"
سلام
من یک درمونگاه میشناسم که خیلی بد تزریق میکنن دردناک دردناک
parisa.1977@yahoo.com
از خانوم ها هر کی دوس داره آمپول بزنه و بخوره به اين آيدی پی ام بده از تهران
sam_jimy0
کلیپ و داستان از آمپول خوردن بچه بزارین..
خدمات پرستاری(تزریقات وپانسمان) درمنزل
تزریق عضلانی 3500 تومان
تزریق زیرجلدی 3500 تومان
تزریق وریدی 4500 تومان
تزریق سرم 10000 تومان
کشیدن بخیه 3500 تومان
پانسمان 7000 تومان
بدون هزینه ایاب وذهاب
توسط امدادگرجهاددانشگاهی وتکنسین سابق مرکزآمبولانس
«مسعودنعیمی»
تلفن تماس 9198335799 0
9354484731 0
سوابق:
الف- 15سال امدادگری
ب-تکنسین سابق مرکزآمبولانس
پنی سیلین ،سفتریاکسون وب کمپلکس بابی حسی تزریق می شود.
واکسیناسیون مدارس درروزهای پنج شنبه پذیرفته می شود
سلام من دیروز خودم تننها رفتم دومین امپول پنی سیلینم رو زدم دختره تازه کار بود مردم از درد
هر کی دوست داره امپول بزنم براش بیاد
تزریقات وپانسمان درمنزل بدون درد-عضلانی 8000تومان زیرجلدی 8000تومان وریدی 9000تومان سرم 20000تومان پانسمان 9000تومان- تلفن های تماس 09127633281 -09354484731توسط تکنسین مرکزآمبولانس مسعودنعیمی
ارسال یک نظر